ویرگول
ورودثبت نام
نویسـنده خیال ✧
نویسـنده خیال ✧
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

یکـ چیزهاے مبهـم؛

هرچـہ هست♡
هرچـہ هست♡

امشب بازهم دروازه‌‌ی رویاها باز شد، جرقه‌های سرمه‌ای رنگی از دنیای خیال‌ها به پرواز درآمد و به مقصدهای متفاوت و همیشگی‌اش رفت!
برای جادو هیچ محدودیتی وجود ندارد، اگر او بخواهد می‌تواند آدم را از لبه پرتگاه بر روی سرسره‌ی رنگین‌کمانی بیندازد و او را میان گذرگاه موجودات همنوع بازگرداند.
شاید گذرگاه رنگین‌تر از رنگین کمانِ بازگشت نباشد؛ اما به ما رنگ‌های جدید را می‌آموزد‌. اما جادوی خیال فراتر از این‌هاست و دیگر مرزی ندارد، میتوانی آن‌قدر درونش گم و محو شوی که تنها در آنجا قدم برداری و خودت رنگ‌های خودت را بسازی و به آن‌ها معنا ببخشی ولی هر روز در گذرگاه خاکستری که جادوی خیال احاطه‌اش کرده از موجودات همنوع تنه می‌خوری و گاهی حتی ممکن است بیفتی و به زانو دربیایی...
اما کیست که از دانه‌های سرمه‌ای رنگ بگذرد؟ کیست که از طیف‌های بی پایان خیالی بگذرد و خاکستری راه را بپذیرد؟ و کیست که جادو را رها کند؟! (:

دلنوشتهافکارکوتاه نویسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید