چه می شد گر که آن دلبر ز خود ما را رضا می کرد
چه می شد گر به جای ترک کردن رو به ما می کرد
چه می شد گر به یک دیدن الهی آن ستم گستر
ز صدها درد بی درمان یکی دردم دوا می کرد
صفا بخش دل اغیار گشتن تا به کی آخر؟
چه می شد گردمی هم با من مسکین صفا می کرد
اگر می آمد امشب آن فسونگر دلبر طرار
بساط عیش ما را با قدومش رو برا می کرد
به رفتار ار که می آورد یارم قامت سروش
از آن قامت قیامت را به عالم او بپا می کرد
از آن لعل لب میگون و مستی آفرین خویش
چه می شد گر مرا سرمست و کام دل روا می کرد
اگر می آمد آن سرو خرامان جای ویرانی
درون خانه دل خانه ای از نو بپا می کرد
اگر آن ترک دل نمی کردی چه می کردی؟
ز قید بند غم دل را به یک نازی رها می کرد
دل علی از عشقش چو کشتی غرقه در خون است
چه می شد گر که او از مهر کار ناخدا می کرد