به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
اینجا خانه توست؛ هر وقت آمدی قدمت به چشم
«میگویند به جهنم! در را هم پشت سرت ببند!» چند شب پیش علیرضا فغانی در برنامه فوتبال برتر گفت دارد مهاجرت میکند برای «زندگی بهتر»، «آرامش بیشتر» و «آسودگی و رفاه بیشتر خودم و خانوادهام». وقتی مجری برنامه فوتبال برتر از فغانی پرسید که فکر میکنی بروی دل مردم برایت تنگ میشود و چه میگویند؟ گفت «میگویند به جهنم! در را هم پشت سرت ببند!» فغانی پرافتخارترین و معتبرترین داور فوتبال ماست. چرا چنین احساسی دارد؟ واقعا ما این جور رفتار میکنیم؟
دفع و جذب نیروهای توانمند
چند روز پیش توئیت مازیار ناظمی، سخنگوی وزارت ورزش و جوانان را دیدم که سرد و تند گفته بود: «به سلامت! آنقدر جوان ارزنده و آماده داریم که با نام عزیز ایران در عرصههای بزرگ فوتبال نامشان به زودی شنیده خواهد شد و طلوع آنها را شاهد خواهید بود.» فدراسیون فوتبال به جای آن که از سرمایه فعلی کشور استفاده کند و راه را برایشان هموار کند، فرش قرمز انداخته که بفرمائید. قطعا کار کردن با نیرهای زبده، مستعد و توانمند سخت است؛ بدقلقیهای خودشان را دارند. مهم این است راهی برای تعامل سازنده پیدا کنیم. قطع کردن، شکستن و راندن که کاری ندارد، چقدر میتوانیم جذب کنیم و بسازیم؟
جا دارد با مهاجرت هر متخصص یا سرمایهدار ایرانی پرچم مملکت را به نشانه عزا نیمه برافراشته کنیم. هیچ توانی با توان تازه لزوما جایگزین نمیشود. به قول علی حاتمی «مدرسه هنر، مزرعه بلال نیست آقا که هر سال محصول بهتری داشته باشد. در کواکب آسمان هم یکی میشود ستاره درخشان، الباقی سو سو میزنند.»
یک تفاوت مهم و جدی کشورهای پیشرفته و در حال توسعه، ارتباط با نیروهای کارآمد و مستعد است. فغانی هنوز نرفته، وضعیت اسکان و کارش مشخص است. «فدراسیون فوتبال استرالیا استقبال خوبی انجام دادند و خودم هم با کمال میل پذیرفتم که یکسال با قرارداد مشخص در اختیار «اِی لیگ» استرالیا باشم.»
همه این بازی در اختیار دولت نیست؛ در گروههای اجتماعی که چرخی بزنید، مردم گاها از رفتن فغانی خوشحال هستند. یکی با اخلاقش مشکل دارد، دیگری با پنالتی که برای تیمش نگرفته، و ایرادهای متنوع دیگر. فغانی میگوید:
در استرالیا فوتبال مثل ایران نیست. در تمام دنیا مردم به ورزشگاه میروند تا از فوتبال لذت ببرند و تیمشان چه ببرد و چه ببازد حرفهای رفتار میکنند. البته اینطور نیست که اعتراضی نباشد اما بیشتر درک میکنند که ماهیت فوتبال برای چیست. ما در ایران مشکلات زیادی داشته و داریم و هجمههای زیادی قبل از بازی، در جریان و بعد از آن علیه داوران ایجاد میکنند که این خوب نیست. باید به سمت حرفهایگری برویم و حاشیهها را کنار بزنیم.
نظر من این است که جامعه ایران تحمل افراد بزرگ ندارد؛ از حدی که بگذرد تابش نمیآورند. موارد نقض هم هستند، مثل علی دایی اما در کنارش باید به شواهد و نمونهها هم باید نگاه کرد.
میدانید، در استرالیا، هلند یا انگلیس زندگی فردی آزاردهندهتر است، آدمها تنهاترند، محیط سردتر است اما یک منطقی در روابط و مناسباتشان حاکم است که به رشد فردیشان کمک میکند. حدی از احترام را برای هم نگه میدارند؛ نظر مخالف را تحمل میکنند. مدلی از هوش هیجانی و اخلاق حرفهای را نشان میدهند که به رشد جمعیشان کمک میکند. همدیگر را بهتر درک میکنند و دولت هم مایه دلگرمی است.
ما در ایران خیلی خوبیم. موجودات گرم و بجوشی هستیم. در سطح خانواده و دوستان هوای هم را داریم. اما پشت آن ماشین لعنتی که مینشینیم، در رانندگی جوگیر میشویم. پشت میز آدم دیگری هستیم. در توئیتر قلم بدست میگیریم و آنچه ناگفتنی است میگوییم. کاش هیچ ایرانی این حس را هنگام مهاجرت نداشته باشد که :«برو به جهنم! در را هم پشت سرت ببند!» در عوض این جور فکر کند که «اینجا خانه توست؛ هر وقت آمدی قدمت به چشم.»
در مورد مهاجرت و فرصتهای شغلی - تحصیلی بیشتر بخوانید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
به کجا چنین شتابان: ماندن، مهاجرت یا زائیدن
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهاجرت : موضوعات و سوالات
مطلبی دیگر از این انتشارات
روشهای اسکان در هلند