در کار کلام
و اما، رقص مایکل
آهنگی که این سری انتخاب کردم، اسمش هست: A Little God in My Hands.
شعرش رو میذارم و ترجمه هم میکنم. حقیقتش رو بگم، متوجه نمیشم منظورش از این شعر دقیقا چیه. اما این آهنگ رو انتخاب کردم، چون میخواستم نشون بدم مایکل چه رقصی میکنه. برای همین، قبل از انتشار این متن، یکی از اجراهای سوانز رو در آپارات بارگذاری کردم. توصیه میکنم حتما ببینید. آهنگ «یک خدای کوچک در دستانم» از دقیقه 23 شروع میشه تا دقیقه 35. این بخش رو ببینید:
مجموعه اجراهای گروه سوانز (Swans) در طول سالهای 2014 و 2015 (aparat.com)
اما شعر:
Pink little lamb, a granite slab
Black chasm creeping, forever leaking
Oh, universe, sing in reverse
Oh, sucking lung, we'll never come
Forever loving, forever waiting
Oh, yeah, oh, yeah, the universal mind
برّه صورتی کوچک، یک لوح از جنس خارا،
مغاک سیاه گسترده میشود، تا ابد برون میتراود.
ای کائنات، آواز خود را وارونه بخوان [از جلو به عقب].
ای ریه مکنده، ما هرگز نمیرسیم.
تا ابد عشق میورزیم، تا ابد منتظر میمانیم.
آه، بله، آه، بله، ذهن [یا روح] فراگیر.
Eye full of sun
Hand full of mud, yeah
Oh, universe
You stink of love
چشم پر از نور،
دست پر از لای.
ای کائنات،
بوی گند عشق میدهی.
Forever lazy
Forever crazy
Forever holy
Forever hungry
Forever hateful
Forever beautiful
Forever needing
Forever reaching
Forever stinking
Forever breathing
Forever growing
Forever leaving
تا ابد کاهل
تا ابد مجنون
تا ابد مقدّس
تا ابد گرسنه
تا ابد سزاوار نفرت
تا ابد زیبا
تا ابد نیازمند
تا ابد در حال رسیدن
تا ابد منزجرکننده
تا ابد دم زدن
تا ابد رشد کردن
تا ابد رها کردن
Oh, shit and blood
Forever love
No ebb or flood
Will ever come
Oh, shit and blood
Forever love, love, love
Forever draining
Forever leaving
آه، گوه و خون
تا ابد عشق
نه جزر و نه مدّ
هرگز فرا خواهد رسید
آه، گوه و خون
تا ابد عشق، عشق، عشق
تا ابد خالی شدن
تا ابد رها کردن
And what's my name? Oh, what's my name?
Oh, yeah, oh, yeah, the universal mind
و نام من چیست؟ آه، نام من چیست؟
آه، بله، آه، بله، ذهن [یا روح] عمومی
این از شعر
برای خودم ابهامات زیادی داره. اما یه سری چیزهاش مشخصه. یه جورایی در مورد تهیبودگی انسانه. در سنت اسلامی میگن نزدیکترین حالت انسان به خدا، حالت گرسنگیه. انسان هیچوقت نباید احساس پر شدن کنه. همین احساس خلاء و تهیبودگیه که باعث میشه مدام رو به جلو و به سمت کمال حرکت کنه.
عنوان ذهن یا روح عمومی برای من یادآور هگله: عقل فراگیر هگل.
رها کردن هم چیز جالبیه. باید آماده مرگ باشیم.
اما فارغ از شعر، مایکل یه رقاصه. هنگام رقص از خود بیخود میشه. اما در عین حال، عقلش کاملا سر جاشه، به طوری که در اجراهای زندهای که همراه با گروه سوانز داره، از طریق رقص خودش سایر اعضای گروه رو رهبری میکنه. در واقع میشه گفت که مایکل در رقص خودش رهبری یه ارکستر رو به عهده میگیره.
مایکل علاوه بر اینکه خودش یه رقاص حرفهایه، دیگران هم به رقص وادار میکنه.
قبلا در مورد رابطه عقل و جنون گفته بودم که عقل حقیقی جنون رو درون خودش داره. کسی میتونه دم از عقل بزنه که جنون رو دیده باشه و بهش غلبه کرده باشه.
به مایکل نگاه کنید. ضمن اجرا از خود بیخوده (جنون)، اما کاملا حواسش به همه چیز هست. باید از مایکل یاد بگیریم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کیمیاگر تمامفلزی: جدال دو مکتب توحیدی
مطلبی دیگر از این انتشارات
طریق طغیان علیه بیمعنایی زندگی (یا نیهیلیسم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی شاهکاری دیگر به نام Jigokuraku