یه روزی سرگرم کننده ترین داستان دنیا رو مینویسم!
پیلافر پِن: یه خودکار کیان پیدا کردم جادوییه
پارسال، تابستون من به بدترین شکل ممکن تموم شد!
یک سال از عمرم پشت کنکور به هدر رفت و آخرش هم هیچی به هیچی، شهریه دانشگاه هم به شدت سنگین بود و کار من به عنوان یه مترجم اصلا خوب پیش نمیرفت، از طرفی بخاطر اینکه هر روز خدا دانشگاه داشتم داشتم بین کار و دانشگاه فرسوده میشدم.
اما همه اینها یه طرف، فکر و خیال بعد اومدن نتیجه کنکور یه طرف، عملا افسردگی شدید داشتم.
بعد که با محیط ویرگول آشنا شدم یکمی بهتر شدم، هرچند فقط یکم چون ویرگول یه راه فرار بود، نه راهحل. تا اینکه با اولین دوست ویرگولی خودم آشنا شدم، و با کمک همدیگه و لرد سیاه چیزی رو طراحی کردیم که زندیگم رو زیر و رو کرد!
نه یک شبه نه، ولی طی گذر زمان، ناگهان متوجه شدم نه از افسردگی خبری هست، نه از انزواگرایی، نه از شکست های شغلی پیاپی، همه چیز در کمتر از چهار ماه درست شد.
درمان یک افسردگی شدید، بدون حتی یک دونه قرص!
اون راه حل نوشتن بود، روشی که خیلی از بزرگان توی تاریخ برای حل مشکلات ذهنی و غیره شون کمک گرفتن.
نه این نوشتن های اینجا نه، وسط حرفم نپرید!
چطوره فعلا اسمش رو بزاریم پیلافر پِن؟
اصول پیلافر پن!
این روش به این صورت کار میکنه که شما برای صدا های ذهنی تون یک شخصیت قایل میشید، و به وسیله نوشتن به اون اجازه میدید مستقیما باهاتون صحبت کنه!
یعنی چی؟ یعنی به طور مثال صدایی توی فکرت هست که داره بهت اهمال کاریت رو زمزمه میکنه، خودکار بگیر دستت و بهش اجازه بده حرفاش رو مستقیم بهت بگه!
(تکه های نمونه نوشته های خودم رو به صورت پراکنده داخل پست با اسم خطخطی میزارم)
تکه خطخطی
روزهات پر از استرسه نه؟ استرس اینکه اگه بازم نشه چی؟ اگه بازم شکست بخورم چی؟خب تعارف که باهات ندارم، احمقی مثل تو قطعا دوباره شکست میخوره! صد بار دیگه هم تلاش کنه شکست خورده! تا وقتی این طرز فکر سادهلوحانه انجام دادن حداقل ها رو داشته باشی به هیچ جا نمیرسی!
فواید پیلافر پِن
وقتی این کار رو انجام میدید سه تا فایده دریافت میکنید، سه فایده که فقط یکی شون برای تغییر زندگی کافیه، اما هرسه برای رسیدن به آرزوهای بزرگ!
سپری رو که مقابل خودت گرفتی، بشکن.
اولین فایده این روش از بین رفتن سپر دفاعی شماست.
مادر یه پسری که از وقتی سربازییش رو تموم کرده مدام به جونش غر میزنه که باید کار پیدا کنه حرف اشتباهی نمیزنه، پسر هم میدونه، اما یه بخشی از مغز که مسئولیت دفاع از اون رو به عهده داره توی گوشش داد میزنه: «آهای! مگه نمیبینی این زن داره آزادی تو رو زیر سوال میبره؟ باهاش مقابله به مثل کن و استقلال خودت رو نشون بده!»
مسخرس نه؟ اما خب واقعیت مغز همینه!
اما با نوشتن چطور؟ در این حالت اون سپر دفاعی عملا حرفی برای گرفتن نداره، یعنی که شما انتقادی رو دریافت میکنید که بدون هرگونه مقاومت قبول میکنید، قبول مشکل اولین قدم توی حل یه مشکله!
پس اگه میخواید بفهمید کجای کار اشتباهه، به صدای ذهنی تون اجازه بدید بهتون بگه!
نود درصد مشکلاتی که توی زندگی روزمره باهاش رو به رو میشیم از این طریق قابل شناساییه!
کسی که در آخر باقی میمونه سازگار ترینه!
همه اون قصه رو شنیدید نه؟
چند زندانی توی جنگ جهانی دوم از زندان آلمانها فرار میکنن و مخفیانه به داخل یه قطار میرن، اما بعد از بسته شدن در میبینن داخل یخچال قطار گیر کردن! وقتی قطار میرسه جسد اونها رو داخل واگن پیدا میکنن، علت مرگ یخ زدگی بوده، اما خب یه مشکلی بود...
اینکه یخچال خاموش بود و دمای واگن در تمام طول سفر متعادل بوده!
چیزی که اونها رو کشت، طرز فکر خودشون بود.
نه نه نمیگم مثبت باش، وسط حرفم نپر، لعنت به قانون جذب!
بلکه میگم احساسات و درک خودت از شرایط رو به نزدیک ترین معادل مفید تغییر بده!
تکه خطخطی۲
استرس داری نه؟ حق داری به هر حال فردا اولین مصاحبه کاریته، طرف دکتره! سوتی بدی زودی میفهمه، سن و سابقهای هم نداری، دلت میخواد حا بزنی نه؟ مضطربی؟ نه خنگول، تو هیجان زدهای! این شغل معرکهست، میتونی بالاخره یه گوشی خوب برای بابات بخری، یه سیستم خوبم منتظرته! یعنی چه سوالی ازت میپرسه؟ چقدر میتونی اونا رو تحت تاثیر قرار بدی و باهاشون چونه بزنی؟ میبینی، این یعنی یه چالش درست حسابی، به این میگن هیجان، نه استرس، برو و اون شغل رو بگیر!
بله رفقا، من این شغل رو همین هفته پیش بدست آوردم، و حسابی هم چونه طرف رو صاف کردم و امتیاز گرفتم:)
استرس و هیجان هر دو ناآرامیه، حسادت و غبطه خوردن هردو کمبوده، افتخار و غرور هر دو برتریه، پس به سادگی با نوشتن و انتخاب صدای ذهنی درست میشه اونا رو بهم دیگه تبدیل کرد!
استرس باعث میشد به تته پته بیوفتم، نتونم درست جواب بدم و هی سوتی بدم، اما هیجان باعث شد پر انرژی ظاهر بشم و بتونم با طرف ارتباط خوبی بگیرم.
ایدهات رو بنداز تو تنور!
هر ایدهای وقتی داخل ذهنتونه صرفا یه ایده خامه، برای پخته کردن این ایده دو تا راه هست، یکی اینکه اونها رو اجرا کنی با آزار دیدن طی مسیر به درجه پختگی برسی، و دومی اینکه بنویسی!
بهترین شکل نوشتن این ایدهها به صورت یه نقشه ذهنیه، کافیه همه اطلاعاتی که در مورد هر مشکل و مسئلهای دارید روی کاغذ بیارید تا خودتون با چشم خودتون ببینید چه راه حل های خوبی به ذهنتون میرسه.
این روش برای پرورش خلاقیته، و صادقانه بگم برای منی که نه هنرمندم و نه به هنر علاقهای دارم خیلی حیاتی نیست، ولی بازم در مواقع بسیاری منو روزها جلوتر انداخته.
از درست کردن چهارچوب قوانین رمانم و حل مشکلات مالی و شغلی، تا کشیدن نقشه برای در آوردن کفر استاد دانشگاه!
پ.ن۱: نفرین خدایان بر هربنی بشری که بگه این روش با چیزای عجیب غریبی که کتاب «بنویس تا اتفاق بیوفتد» و بقیه طرفدارای قانون جذب میگن یکیه!
پ.ن۲: مرسی از رفیق خوب ویرگولی که کمکم کرد این روش رو درست کنم.
پ.ن۳:من مسیر زندگیم رو با این روش به راهی آوردم که دوست داشتم، چرا تستش نمیکنید؟ ضرری که نداره، فقط دل من شاد میشه.
پ.ن۴: این پست برای چالش بهترین پاکسازی من نوشته شده، با موضوع چالش پاک سازی موانع روانی.
پ.ن۵: پیلافر پن به فارسی میشه خودکار غارتگر، که اسم یه وسیله جادویی توی یه رمان بود که میتونست هرچیزی رو که توی کاغذ بنویسی رو بدزده، من حمله افکار هدف نویسنده!
پ.ن۶: اگه دوست داشتید به چنل تلگرام یکی از بچههای باحال ویرگول یه سری بزنید:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
بار امانت
مطلبی دیگر از این انتشارات
بده بره!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نوشتهای که قرار بود بدون شرح باشد