چرا داستان عکس‌ها را می‌نویسم؟

نمی‌دانم اولین بار چه زمانی بود که داستان یک عکس را خواندم. اما یادم می‌آید که بعد از خواندن آن، احساس کردم با عکس ارتباط بیشتری برقرار کردم و آن را بهتر می‌فهمم. انگار می‌دانستم نگاه عکاس در آن لحظهٔ به خصوص چه بوده و در ذهنش چه چیزی ‌گذشته است.

بعد از آن به خواندن داستان‌ها و نوشته‌هایی دربارهٔ عکس‌ها بیشتر ترغیب شدم. در وهلهٔ اول لذت فهمیدن و ارتباط برقرار کردن شاید آن تحفه‌ای بود که بعد از خواندن داستان‌ها نصیبم می‌شد. اما بعدتر، در طول مسیری که چند ماهیست آن را شروع کردم، به نتایج جالب‌ توجه‌تری برخوردم که در ادامه آنها را بیان می‌کنم.

پرورش خلاقیت

داستان‌گویی و داستان‌پردازی از روش‌هاییست که به پرورش خلاقیت کمک می‌کند. وقتی تنها یک تصویر در اختیار داریم، یعنی تنها یک تکه از زمان و مکان در اختیار ماست، ما باید به سان باستان‌شناسانی از روی نشانه‌های عکس بتوانیم گذشتۀ آن را حدس بزنیم. باید تصور کنیم آن لحظه چه اتفاقی در حال رخ دادن بوده و شرایط مکانی و زمانی در چه وضعیتی قرار داشته که عکاس انتخاب کرده آن را ثبت کند.

گاه موقعیت‌ها کش دار و طولانی‌اند و گاه در یک لحظه آغاز و پایان می‌‌یابند. در هر دو این موقعیت‌ها چیزی وجود داشته که عکاس را به عکس گرفتن ترغیب کرده است. شاید می‌خواسته اندیشه‌ای را توصیف کند که مدت‌هاست ذهنش را به خود مشغول داشته و شاید یک لحظهٔ جذاب و دیدنی او را به وجد آورده و بلافاصله با دوربینش آن را ثبت کرده است. ممکن است عکاس برای بیان منظورش صحنه‌پردازی کند و موقعیتی را بوجود آورد. در این صورت باید همچون کاراگاهان با ذره‌بین به موشکافی عکس پرداخت و داستانی که در ذهن عکاس می‌گذشته را کشف کرد. و البته که بدون ابزار تخیل نمی‌توان به کشف و شهود پرداخت.

یادگیری قواعد ترکیب‌بندی

مطالعه و نوشتن دربارهٔ عکس‌ها به ما کمک می‌کند تا در عکس دقیق‌تر شویم. مدت زمان بیشتری برای دیدنِ آن صرف کنیم و تأمل و درنگ مضاعفی به خرج دهیم. با صرف کردن مدت زمان طولانی‌تری برای عکس به تدریج با قواعد ترکیب‌بندی و کمپوزیسیون عکس آشنا می‌شویم. آشنا شدن با این قواعد نه تنها باعث می‌شود سلیقهٔ بصری ما بهبود یابد بلکه به ما کمک می‌کند تا به نوعی عکس‌های دیگر عکاسان را بهتر متوجه شویم. به عبارت دیگر می‌توانیم بر سواد بصری خود بیافزاییم.

نشانه‌شناسی

زبان بصری، یک زبان همگانی و پیچیده است. قدمت آن به گذشته‌های دور و نیاکان ما می‌رسد که اولین بار با این زبان با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کردند. یکی از ویژگی‌های خوب آن، این است که هر کسی در هر جای دنیا کم و بیش درک یکسانی از آن دارد. به عنوان مثال یک سیب برای یک فرد چه در اروپا باشد، چه سیبری یا ایران یک معنی را دارد. بسیاری از سمبل‌ها و نشانه‌هایی که در اشکال مختلف و رنگ‌ها وجود دارد برای تمام افراد روی زمین معنی مشابهی می‌دهد. رنگ قرمز علامت خطر یا نشانهٔ عشق و علاقه است. اما از طرفی این زبان مشکلاتی هم دارد و آن مبهم و پیچیده بودنش است. یک تصویر نمی‌تواند تمام پیام یا اندیشه‌ای که در خودش دارد را به آسانی منتقل کند. کافیست یک متن نوشتاری و یک عکس را با یکدیگر مقایسه کنید تا متوجه شوید برای درکِ پیامِ یک تصویر باید تلاش مضاعفی داشته باشید.

نوشتن و تحقیق و مطالعه دربارهٔ عکس‌ها سبب می‌شود که با انواع نشانه‌ها و سمبل‌ها و رمزنگاری‌های تصویری نیز آشنا شویم و درنتیجه پیام، اندیشه، احساس و هر آنچه که در ذهن خالق آن می‌گذشته را بهتر درک و فهم کنیم.


ما امروزه در دنیایی زندگی می‌کنیم که تصاویر در آن نقش مهمی را دارند. از استریم اینستاگرام و سایر شبکه‌های اجتماعی که روزانه هزاران تصویر را پیش روی ما قرار می‌دهد تا پوسترها، تصاویر مجلات، تلویزیون و سینما که بدون شک برای اهداف خاصی طراحی شدند. همین امر اهمیت مطالعه و نوشتن در این زمینه را برایمان آشکار می‌کند. بالا بردن سواد بصری کمک می‌کند تا از یک مخاطب و مصرف‌کنندهٔ معمولی متمایز شویم، و تجربهٔ بی‌نظیری از تماشا کردن و فهمیدن را برای خود به ارمغان بیاوریم.