آبی
فقط یک بار رفتی...
اما من هزار بار مردم....
به من بگو کی باز میگردی؟
نمیدانم چقدر زمان میبرد تا دیگر تکراری نباشم. اما به من قول بده زمانی که درد ها مرا تازه کردند بازگردی.
درد ها زنگار قلب مرا صیغل خواهند داد، و زردی رخت برخواهد بست و من دوباره آبی میشوم...
همانند اولین بار، زمانی که رنگ وجودم تورا سر ذوق آورد و برایم شعری سرودی...
آن شعر را خوب به یاد دارم:
" رنگ تازه ای که از آبی ساخته ای مرا آسمانی میکند. منی که رویای پرواز داشتم. میتوانم در آسمان آبی قلبت بپرم و هیچ وقت به زمین نرسم."
با تمام دردی که مرا احاطه کرده میگویم: برگرد و شعر پرواز را دوباره زنده کن.
برگرد و نگذار تکراری شوم...
نویسنده: محمد مسعود
مطلبی دیگر از این انتشارات
هنوز هم دوستت دارم
مطلبی دیگر در همین موضوع
وا+کنشِ واکنش ها!
افزایش بازدید بر اساس علاقهمندیهای شما
داستان یک پرداخت؛ مسابقه نویسندگی پیمان در ویرگول