معجــــــــــــزه

نمی‌دانم در نوشتن چه معجزه‌ای نهفته‌ است که در هر حالی، تحت هر شرایطی آرامبخش و نافع است؟

وقتی حال خوبی داری و می‌نویسی حالت نیکوتر می‌شود، نگاهت گشوده‌تر می‌گردد، ماحصل این گشودگی دریافت حقایقیست که تا این لحظه از تو پنهان بوده‌اند و تو از این کشف لبریز از شور و شعف می‌شوی.


هنگامی که وارد دالان ظلمانیِ حال بد می‌شوی، وقتی می‌نویسی، بارقه‌ای به این دالان ورود می‌کند و تو از اسارت آن می‌رهی و شهودی می‌شوی ناظر بر خودت. احساس و رفتارهایت را می‌نگری، از قالب‌های کلیشه‌ایت خارج می‌شوی و نگاه وسیعتری می‌یابی و حالت خوب یا بهتر می‌شود.


اگر از کسی خشمگین شوی، می‌نویسی، تخلیه می‌شوی، ذهنت جا باز می‌کند برای درست اندیشیدن.

اعجاز نوشتن را فقط آنانی باور می‌کنند که پا در بهشت نوشتن گذاشته‌اند.

وقتی مسیر نوشتن را بی وقفه می‌پیمایی، کم کم پا به قله‌هایی می‌نهی که افق جهان بینی‌ات را دگرگون می‌سازند.

نوشتن طوری وابسته‌‌ات می‌کند که اگر ساعتی از آن دور بمانی، انگار چیز مهمی را گم کرده‌ای. خماری! گویی بخش بزرگی از وجودت لا به لای کاغذ و دفترهایت جا می‌ماند.

نخستین محصول نوشتنِ روزانه و مستمر این است که نگاهت را از سطح به ژرفای هر چیزی می‌برد. عمقِ وقایع، افراد، شرایط و...

با نوشتن از کالبد خودت بیرون می‌آیی و مانند یک شهود خودت را می‌نگری و بیشتر و بیشتر به نقاط ضعف خود آگاه می‌شوی.

پس از مدتی متوجه نقشه و الگوی جهانبینی خودت می‌شوی و درمی‌یابی که برخلاف تصورت، بسیاری از برداشت‌ها و قضاوت‌هایت از اساس و ریشه اشتباه بوده و تو در چرخه‌ی معیوب این الگوها اسیر شده‌ای.


رفته رفته متوجه می‌شوی بیشتر باید فکر کنی و نباید به برداشتهای آنی و قالبی ذهنت اعتماد کنی.

تصمیم می‌گیری به این الگوها و نقاط ضعف بپردازی و عینکت را برداری تا جهان را بی واسطه، واضح و شفاف بنگری و لکه های روی شیشه‌ی عینکت تورا به خطا نیندازند.

و تو تبدیل می‌شوی به یک فرد متفکر.!!

کسی که نگاه خردمندانه‌ای به هستی دارد و حتا قابلیت رایزنی و آگاهانیدن می‌یابی.

چون تو با نگاه عمیق و وسیعتری، زخم‌ها و ضعف‌های درونت را مداوا می‌کنی.


در یک جمله:

می‌شوی درمانگر خودت.


این‌ها اگر اعجاز نیست، چیست؟


به قلم:

••✧-❥فاطمه سادات جزائری❥-✧••