گرافیتی باورهای بوم ذهن

کاسه ذهن لبریز از باورهای یتیمی بود که صرفا اصالت و هویت آن ها را در عالم بیرون پیدا میکردم . در حقیقت نظام اعتقادی درون همچون بستری شخم زده شده ، به سفارش مشتری ، پذیرای کاشت بذرهایی می شدند که خودم سهمی از فروش بار محصول آنان نداشتم .

برچسب های عقیدتی فراوانی در درونم رشد کرده اند حال زمان برداشت فرا رسیده است . باورهای درونی از بار داده شده راضی نیستند آنان به دنبال دفن نظام ارباب رعیتی در شوره زار هستند . بر روی میوه های لکه دار تا جایی که در توانم هست برچسب میچسبانم (منظور برچسب های عقیدتی ای که جامعه به من نسبت داده)

هیچکس خریدار نیست ! همه فروشنده هستند !‌ آنان همانند من باورهای یتیمشان را با برچسبی زیبا در قالب یک محصول به بازار می آورند .

محصولی که رو دستم باد کرده کابوس شب هایم می شود و هر شب خواب را با توهم میگذرانم

کانال های ذهنیتی ، برنامه های زمان بندی شده ای را طبق سناریوهای برگرفته از توهم و خیال به تصویر می‌کشیدند
قدرت سیگنال وهم ، کم و بیش با ترس های حبس شده از دوران کودکی و همچنین واکنشم نسبت به پارادوکس در جامعه بر روی بوم نقاشی با اعداد و ارقام وضعیت کلی روح و روانم را میسنجید

باز هم صدای چرخی سابق در کوچه پس کوچه های ذهن . البته سر زده سر و کله اش پیدا نشد این بار از تلتکست برنامه ی محبوب خودم را پیدا کردم .
چرخی سابق خواسته ام را با خشابی پر حین فریاد های گوش خراشش به دستم داد
حال نوبت خودنمایی برنامه ای دیگر با قدرت سیگنال بیشتر است
به لطف کلت کمری ام ، زیباترین باور موجود در بین اثار هنری ام را به بازاری که (منظور جامعه) پر از ابهام بود هدیه دادم


تقدیم به تمامی مالکان زمین های شخم زده ای که بارم را نخریدند