یه آدم معمولی،که خوندن ونوشتن رو دوست داره، والبته خندیدن:-)
حراج
در روزگاری که نخود در دهان مبارک جماعت خیس نمیخورد. پدر بزرگوار، خصلت خوب و قابل تأملی دارد. پدر هیچ وقت حرف بیرون را به خانه نیاورده و نمی آورد. هیچ اتفاق رخ داده را با شرح جزئیات بیان نکرده و نمیکند. مگر اتفاقات روزمره و جزئی که احتمال پیش آمدنش برای همه ی ما وجود دارد. همیشه اینگونه بوده و هست. گاهی میشد خبری را بعد از ماه ها میشنیدیم، در صورتی که پدر پیش از ما از موضوع مطلع بوده اما به روی مبارکش نیاورده، یعنی هنگامی که قرار نیست کَسی بداند، او نیز سفت وسخت سر قول وقرارش میماند. این خصلتش را عجیب دوست دارم. آدم راز نگه داری محسوب میشود و اهل خانه و فامیل این خصیصه اش را خوب میشناسند.
حالا این تعریف از پدر را به پای چه بگذاریم؟ خواستم اندکی حرف و ناگفته که در زندگی همه ی ما جریان دارد را بار دیگر مرور کنیم، باشد که مفید واقع شود.
برای شروع باید برگردیم به بهار 1396...
شبی از شب های بهار، بنده به اتفاق دختر دایی، مشابه تمامی جوانان غیور این مرز وبوم، حوالی ساعت دوازده نیمه شب در حال گشت و گذار در دنیای مجازی بودیم. ناگهان دختردایی مرا صدا زد و تلفن همراهش را به دستم داد تا تصویری که او را متعجب ساخته، تماشا کنم. تصویر زیادی آشنا بود. خانم مجری توانمند تلویزیون را میبینم، کسی که اجرایش را دوست داشتم و به نظرم بهترین مجری خانمی بود که تلویزیون به خودش دیده، مدتی درگیر حواشی شده بود اما بعد رفته رفته حواشی به دست فراموشی سپرده شد تا اینکه انتشار این عکس آن هم در بیخبری محض مجری و خانواده اش حواشی ناتمام و پررنگی را برایش به وجود آورد. آن عکس تصورات جماعتی را بهم ریخت و برای او که چهره سرشناس و محبوبی به حساب میآمد، گران تمام شد. آن لحظه فقط خطاب به دختردایی ام پرسیدم : « کار چه کَسی بوده؟» ذهنم درگیر این سوال بود و تیپ و شرایط مجری برایم انچنان جالب توجه نبود. اکنون یک سال و اندی از مرگ مشکوک مجری کاربلد، خوش رو و جوان تلویزیون میگذرد. همه می دانیم که هرچه بود از همان عکس شروع شد و تمام زندگی خانم مجری، همسر و دختر کوچکش و حتی آینده ی هرسه نفرشان را دستخوش تغییر کرد. او رفت با کوله باری از دردهای حبس شده و حرف های ناگفته که قضاوت های ناتمام ما و گوش های ناشنوا راهی برای دفاع یا توضیح نگذاشت.
یادمان نرود که آدم ها شبیه هم نیستند و همه به یک اندازه قوی نیستند که بتوانند با تمام دردهایی که زندگی را دچار بحران و تلاطم میکند، کنار بیایند و بتوانند خود را نجات دهند.
مگر کشتن انسان چگونه است؟ حتما که نباید قتل یک انسان با سلاح سرد و گرم صورت گیرد. حتما که نباید با تریلی از روی آدمی رد شد تا مطمئن شویم که او را به قتل رسانده ایم. وجدان چه میشود؟ زندگی و آبروی یک انسان بازیچه ی افکار مریض و بچگانه ما خواهد شد و زخم عمیقی که بر پیکر و روح آدم ها وارد میکنیم. زخمی که یا میکُشد یا زجرکُش میکند.
اسفند سال گذشته بود که یک صبح از خواب بیدار شدم و اندکی نگذشته بود که خبر مرگ یک بازیگر زن، مرا شوکه کرد. بازهم مرگی مشکوک که چگونگی آن در دست بررسی بود. شخصی در آن طرف مرزها، تریبون به دست گرفته و زیر وبم زندگی سلبریتی ها را در آورده و زندگی شخصیشان را با تمام جزئیات ریز ودرشت برای بینندگان به تصویر میکشد. عده ای با کمال میل از اقدامات این شخص استقبال نموده و هر روز منتظر خبرها و افشاگری های داغ خبرنگار مذکور هستند. برخی خبرها حکایت از آن داشت که خودکشی خانم بازیگر بی ارتباط به افشاگری های آن شخص نیست. حالا کجاست؟ زن جوانی که زیر خروارها خاک خوابیده در حالی سالهای زیادی پیش رو داشت و میتوانست حرفه ی مورد علاقه اش را دنبال کند و یا به آرزوهایی که داشت جامه ی عمل بپوشاند .
بعد از درگذشت مهسا امینی و اعتراضات و در پس آن آشوب هایی که به راه افتاد. چهره های مطرح زیادی از سینما، تئاتر و تلویزیون موضع خود را در پی جریانات اخیر اعلام کردند و هرکَس از دری برای ابراز همدردی و تاسف برآمد. مهران مدیری چهره ی شاخص کارگردانی وطنز ایران، با انتشار فیلمی ازخود، موضع خود را در قبال اتفاقات اخیر بیان کرد. او اجازه نداد که بعد از این تصویرش در تیزرهای تبلیغاتی تلویزیون پخش شود و حتی برنامه «دورهمی» با اجرای او روی آنتن برود. رسانه های موافق و حامی نظام، از جمله خود صدا وسیما، برخی از مجریان، فعالان فضای مجازی و آدم های درون این جبهه در اقدامی فوری، هرآنچه را که درتمام سال های فعالیت و همکاری مدیری با صداوسیما میدانستند، در طبق گذاشته و چهره دیگری از اورا به مردم نشان دادند. همکاری موفق مدیری و صداوسیما بعد ازقریب به سی سال اینگونه به بن بست خورد. در افشای زندگی شخصی و ناگفته های خصوصی این کارگردان کوتاهی نکردند، دست بر چشمان خود نهاده و دهان را گشوده و هرآنچه که نباید گفت و شنید،به گوش همگان رساندند . به سادگی نوشیدن آب، آبرو و اعتبار یک آدم ریخت و از بین رفت. چه باید گفت ؟ منصفانه بود؟ خارج از معرفت و مردانگی نبود؟ تمام این راز ونیاز ها، سر به سجده بردن ها تاثیری دارد؟ در محکمه ی وجدان چه پاسخی داریم؟ چه طور با خداوند حرف بزنیم؟ با اوکه ستارالعیوب است. آیا دلایلمان به قدر کافی مستند هست؟
مهران رجبی که معرِّف حضور ملت شریف ایران هست. او نیز به نوبه ی خود نسبت به وقایع اخیر موضع خود را مشخص کرد. شخصیت طناز و چهره ی خندان او بر هیچکس پوشیده نیست . استوری های فضای مجازی را که رصد میکنی، یکی درمیان نام مهران رجبی به چشم میخورد. از مردم معمولی تا همکاران و دوستان قدیمی که همراه ایشان در فیلم و سریال های بسیاری نقش آفرینی کرده ، هر کسی به سهم خود ایشان را مورد لطف و محبت قرار دادند و از هیچ توهین و تمسخری فرو گذار نکردند. چنان به او تاختند و با توهین و تحقیر تا آنجا که توان داشتند، دست به تخریب شخصیت او زدند، چرا؟ چون او شبیه دیگران فکر نمیکرد. نمیتوانست نقش بازی کند. نمیتوانست به مردمش دروغ بگوید، بلد نبود هم از توبره نوش جان کند هم از آخور.
روزی روزگاری او نیز عزم رفتن میکند. آدم های امروز امیدوارم مرثیه سرایان بعد از مرگ او نباشند. این حکایت همه ی ماست. حال که هستیم باتمام قوا برای نابودی شخصیت و آبروی دیگری وارد میدان میشویم. اما گریه و ابراز تاسف بعد از رفتن، شبیه به دهان کجی میماند تا مرهم.
علی دایی، اسطوره ی فوتبال ایران و اولین آقای گل جهان را به خوبی می شناسیم. این روزها، او قهرمان ملی و معنوی عده ای از مردم لقب گرفته و بخاطر حمایت از معترضین، یکی از چهره های شاخص، حامیان جنبش «زن، زندگی، آزادی» به شمار می آید. علی دایی امروز بیش از همیشه برای جماعتی عزیز و رهبر محسوب میشود. اما اگر سری به گذشته بزنیم، میبینیم هنوز سالهای زیادی نگذشته از زمانی که او و چند چهره ی دیگر سیبل فضای مجازی بودند و لطیفه و داستان و کلیپ های زیادی راجب ایشان و چند نفر دیگر دست به دست و کانال به کانال منتقل میشد. هنوز دوسال از آخرین باری که ایشان سوژه شد، نگذشته، حتما داستان معروف مصاحبه ی ایشان و شخص «عباس بوعذار» را به خاطر دارید. متاسفانه خود من هم یکی از همین فیلم های مرتبط با این سوژه را درگروه دوستانم فرستادم. اگر امروز علی دایی در مورد جریانات اخیر سکوت اختیار میکرد. یا درجبهه ی موافقان نظام بود. دوباره داستان های قدیمی سرباز میکرد و او به خاطر طرز صحبتش مورد تمسخر جماعت معترض قرار میگرفت و هزاران بار فیلم هایش در فضای مجازی وایرال میشد. همانطور که جبهه افراطی موافقان نظام با مهران مدیری برخورد کردند.
نمیدانم کدام واژه را انتخاب کنم؟ دین؟ انسانیت؟ اخلاق؟ مرام؟ معرفت؟ معنا؟ ما کدام یک را شامل میشویم؟ اصلا شامل میشویم؟ یا که هر چه را داشتیم، باختیم.
پ ن: چند وقت پیش بود در حین بحث های پیش آمده در ویرگول، من نیز عملکرد مهران مدیری و موضعش را بعد از اتمام کارش در تلویزیون زیر سوال بردم و اورا محکوم کردم. من نیز یکی از همین آدم های پر اشتباه و مدعی که دست کمی از دیگران ندارم.
اا
مطلبی دیگر از این انتشارات
فواره ۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
مامان?
مطلبی دیگر از این انتشارات
مردی که در ایستگاه مجسمه شد