چرا فکرمیکنم مسیر کارآفرینی از کارمندی و فریلنسری میگذره

خب اول بیاید این کیوردهارو با هم مرور کنیم: (اگر باهاشون آشنا هستید، که احتمالا هستید میتونید سریعتر برید بخش انتخاب،اما شاید تعاریفمون باهم فرق داشته باشه قدری، پس اگر وقت دارید بخونید :) )

کارمند؛ ویکی پدیا میگه «کارمند کسی است که به ازای انجام کار فکری در دستگاهی اداری، حقوق دریافت می‌کند و بناست که به طور درازمدت اشتغال داشته باشد».

درواقع شما تعهد می‌کنید که از زمان، مهارت و سایر منابعتون (به میزان توافق شده) در راستای تحقق هدف درازمدت یک سازمان استفاده کنید. معمولا سازمان‌ها به صورت رسمی امکانات خوبی مثل آموزش، بیمه، درآمد، و بعضاً امکانات رفاهی در اختیار شما میگذارن، در کنار اینکه به صورت غیررسمی مهارت‌های نرم بدست میارید، با قوانین کار و روابط و عرف‌های مرسوم و چالش‌ها و کارتیمی آشنا میشید.

فریلنسر؛ فریلنسر کسیه که برای کاری که به صورت پروژه‌ای و موقت انجام داده، دستمزد دریافت میکنه که ممکنه بر اساس میزان ساعت کاری یا پروژه‌ای و یا به شکل‌های مختلف دیگه پرداخت بشه. فریلنسر‌ها در زمینه‌های مختلفی از جمله تولید محتوا، ترجمه، طراحی های گرافیکی، طراحی سایت، ساخت انیمیشن، مشاوره و بسیاری از زمینه‌های دیگه فعالیت می‌کنن و درواقع هیچ محدودیتی از نظر موضوع ندارن. معمولاً کسب و کارهایی که پروژه‌های مقطعی دارن از استخدام فریلسنرها براساس پروژه‌، منفعت زیادی میبرن. فریلنسینگ شاید راحت ترین راه برای شروع کسب و کار شخصی باشه. (اینجا هم می‌تونید بیشتر بخونید اگر براتون مفهموم ناآشنایی بوده)

اما کارآفرین؛ درواقع کارآفرینی میتونه وسعت مفهومی زیادی داشته باشه. مفاهیمی مثل کارآفرینی سازمانی هم وجود دارن که خوبه درباره شون بخونید.

کارآفرین اما یک شخص مسئولیت پذیر، ریسک پذیر، آینده نگر و هدفمنده (و کلی صفات دیگه:) ) که با استفاده از پول و سرمایه (ترجیحا اول از سرمایه شخصی و بعد از سرمایه‌ی دیگران) استفاده کرده و تونسته کسب و کارِ خودش رو که بسیار ارزش‌آفرین هست، بسازه. یک کارآفرین ممکنه حتی در زمان خواب هم درآمد کسب کنه! کارآفرین‌ها درواقع روی رشد و مقیاس کسب و کاری که راه‌اندازی کردن تمرکز میکنن؛ هر چقدر این رشد بیشتر باشه اون‌ها موفق‌تر هستن. البته ما خیلی وقت‌ها صرفاً قرار گرفتن در این مسیر رو کارآفرینی می‌دونیم، چون داریم برای رسیدن بهش تلاش می‌کنیم و از اونجایی که یکی از خصلت‌های کارآفرین ایمان به موفقیت هست (قبلا گفته بودم خیلی صفات داره :دی) خب ما یه جورایی در کنار ریسکی که ازش آگاهیم اطمینان داریم که یه روزی واقعا کارآفرین میشیم. خیلی وقت ها هم واقعاً در همین مسیر کارآفرینی می‌کنیم، به معنی ایجاد ارزش و شغل، حتی اگر بعد از مدتی همه چیز فِیل کنه (خراب بشه) (اینجا و اینجا بیشتر درباره‌ش بخونید اگر براتون مفهوم ناآشنایی بوده)


حالا بریم سراغ انتخاب؛

خیلی از ماها دوست داریم کارآفرین باشیم، احتمالا درست از وقتی که باهاش آشنا میشیم یا درباره کارآفرین‌ها یا کسب و کارهای موفق میخونیم یا میبینیم یا از استارتاپ ویکندها و برنامه‌های مشابه اینچنینی. خب این خیلی خوبه. در کنارش گذر عمرمون هم خیلی مهمه البته، پس مهمه که چه تصمیم‌هایی میگیریم و چقدر براشون هزینه میکنیم. بنابراین زمانی که داریم وارد این راه میشیم مهمه که فکرکنیم خب آیا ما واقعا بلدیم کسب و کاری رو از ابتدا شکل و رشد بدیم؟ حداقل برای 5سال اولش؟ (بعدش اگر دوام آوردیم و موفق بودیم احتمالا چندنفرِ کاربلدتر میان کمک :) ) آیا ما میتونیم از پس چالش‌ها و بالا و پایینش بربیایم؟ حاضریم ریسک کنیم؟

خیلی وقتا فکرمی‌کنیم اگر ایده داریم و توانایی پیاده‌سازی اون رو کافیه. گاهی فکرمی‌کنیم به یک سری منابع یا نتورک‌هایی دسترسی داریم که کلی مارو جلو میندازن و خب مارکت خیلی مهمه پس ردیفه؛ یا خیلی وقتا دوستانی با مهارت‌های مختلف داریم که فکرمیکنیم خب همیشه میگن تیم مهم‌ترین عامله دیگه، ما هم که می‌تونیم یک تیم خفن باشیم همونطور که دوست بودیم تاحالا، پس حله؛ ولی نمی‌دونیم چه چالش‌هایی منتظره تا شاید دوستیمون رو هم متزلزل کنه و ...

واقعیت اینه که خیلی از این وقت‌ها ما فقط فکرمی‌کنیم که آماده‌ایم اما نیستیم. خیلی خیلی خیلی مسائل زیادی وجود داره که تا وقتی تو دلِ قضیه نباشیم بهش فکرنکردیم و نمیتونیم از پسش بربیایم. (خلاصه کافیه تگ کارآفرینی تو ویرگول رو ی مروری بکنید :دی)

پیشنهادم به عنوان کسی که تقریبا هرسه مسیر رو تجربه کرده/درحال تجربه ست، اینه که اول سعی کنید خودتون رو بشناسید (خیلی خیلی سخته این مرحله، مثلا می‌تونید با آزمون MBTI تیپ شخصیتی خودتون رو بشناسید و بعد از آزمون DISC استفاده کنید و با جزئیات مدل رفتاری خودتون آشنا بشید و ... احتمالا تا همیشه جایِ کار و تغییر داره این شناخت، به هرحال تا یک حد اولیه واقعا لازمه) بعد که فهمیدید تقریبا چی میخواید، سعی کنید از طریق کارمندی یا فریلنسری یا هردو توش تجربه و مهارت کسب کنید. اگر دروضعیتی نیستید که بتونید شغل تمام وقت داشته باشید فریلنسری خیلی گزینه خیلی خوبیه. کارمندی احتمالا بهتون تجربه بیشتر و فریلنسری تازگیِ بیشتری میده. در هرصورت قبل از شروع کسب و کارِ خودتون حتما تو یک سازمان بزرگتر و مرتبط با ایده تون چندوقتی رو کار کنید تا با دغدغه‌ها و چالش‌های اون موضوع آشنا بشید. و بدونید قراره چه چیزی رو مدیریت و هندل کنید. این قضیه علاوه بر اینکه خیلییییی بهتون دید میده، از این جهت که می‌تونید با افراد زیادی تو حوزه موردنظرتون آشنا بشید که قطعاً در ادامه راه بهتون کمک میکنه هم خیلی مهمه. بعد از اون می‌تونید با پشتوانه مهارت‌هاتون، آشناییتون با حوزه موردنظر و شناخت و همراهی افراد مرتبط کار خودتون رو شروع کنید. گاهی همین تجربه‌ها بهتون کمک میکنه تا پیش از خطر کردن و ریسک کردن روی منابع مهم زندگیتون ایده و جهت دهی‌تون رو اصلاح کنید و پخته‌تر عمل کنید.

خلاصه‌ی کلام اینکه هیچ بهترین راه و مسیری وجود نداره. هرکدوم از این موارد و البته موارد دیگه میتونن تو یک برحه زمانی‌ خاص بهترین انتخاب شما باشن و مهم اینه که از هر کدوم درجایِ خودش به درستی استفاده کنیم.

امیدوارم همه ما انتخاب‌های خوبی داشته باشیم و چند سال دیگه که به پشت سر نگاه کردیم ازشون راضی باشم، شما هم اگر تجربه‌ای تو این زمینه‌ها دارید (که حتما همینطوره) خوشحال میشم بخونم:) چندتا لینک دیگه هم گذاشتم این پایین، شما هم اگر مطلب خوبی دارید بهم بگید تا ادیت و اضافه کنم.