مهندس سخت افزاری که آهنگسازی میکنه و عاشق ادبیاته :) وبگاه شخصی : haghiri75.com
چرا نباید به تیمهای مستقل بپیوندیم؟ (دو تجربه بازیسازی)
نمیدونم چرا الان (که کمتر از ۲۴ ساعت دیگه امتحان دارم) باید این رو بنویسم؛ ولی از اونجایی که ذهنم آشفته بود ترجیح دادم بخشیش رو تخلیه کنم. پس شد این ویرگول. در این ویرگول قراره در مورد «تیم مستقل» در صنعت گیم بنویسم؛ چیزی که زیاد این روزا میشنویم (شاید یکی از نشونه های خفن بودن در کنار تیشرت استیو جابز و مکبوک پرو، داشتن یه تیم مستقل یا به قول اجنبیا؛ Indie باشه).
تیم مستقل چیه؟
تیم مستقل، به تیمی میگن که معمولا کوچکتر از تیمهای دیگره (یا حتی بعضی وقتا فقط یک عضو ثابت داره!) و حمایتی هم از طرف شرکتهای بزرگ نداره. مثلا Naughty Dog یه استودیوی بزرگه که ممکنه چندین تیم مختلف براش کار کنن و هر تیم؛ یه گوشه کار رو دست بگیره. ولی تیمهایی مثل Playdead (سازندگان Limbo و INSIDE ) اینطور نیستند، معمولا کارها تقسیم شده بین چند نفر و چیزایی که از پسش برنمیان رو برونسپاری میکنن (مسلما دنبال بنگاه ارزونی برای برونسپاری میگردن!).
در کشور ما هم مثل هر اسم دهن پرکن دیگری، بازیسازی مستقل خیلی بیشتر اسم در کرده تا شرکتهای بزرگ! و از هر ۲۰ دانشجوی کامپیوتر مطمئن باشید ۳تاشون تو یه تیم مستقل بازیسازی هستن. این تیمها باگهای زیادی هم دارند که از حوصله این مطلب خارجه. من فقط قصد دارم یک توضیح خیلی مختصر بدم از این که «چرا نباید عضو این تیم ها شد» ، حداقل الان یا در ایران.
تجربه اول : صدا و موسیقی
مهرماه ۹۶ بود که نوتیف تلگرامم روشن شد و دقیقا در روز و موقعیتی بودم که اصلا و ابدا انتظار نداشتم به اون اکانت؛ کسی پیامی بده. پیام رو باز کردم و دیدم شخصی نوشته :
سلام، من از استدیو بازی سازی ... هستم و به دنبال یک آهنگساز برای بازی جدیدمون هستیم. دوستی شما رو معرفی کرده و ما هم نمونه کارهاتون رو شنیدیم. اگر ممکنه روزی به دفتر ما تشریف بیارید تا بحث کنیم.
خب، من به اون آدرس رفتم. حالا گذشته از بدمسیر بودنش (میشد عادت کرد بهش!) یک ساعتی اونجا صحبت کردیم. در مورد تاثیر صدا و موسیقی و صدا گذاری و ... در بازی و فضاسازی. کمی از تاریخچه تیم و این که چطور یونیتی و بازیسازی یادگرفتند برام گفتند و خب من کمی ذوق کردم راستش!
قرار بود دو هفته فرصت داشته باشم برای تولید یک نمونه. اول قرار بود من صرفا آهنگساز باشم و اگر لازم شد (دقت کنید «اگر لازم شد») کمی هم در صداگذاری کمک بدم. یکی دو هفتهای نگذشت که کلا من شده بودم صداگذار ، آهنگساز و طراح صدا. سه پوزیشن بیربط و تخصصی. شاید بگیم که تیم ایندی؛ نیرو کم داره و اینطوری باید نیروها هوای هم رو داشته باشن، ولی انتظارش رو داشتم از اول شفاف توضیح بدن که چی به چیه. بعد از یک مدت هم NDA (قرارداد حریم خصوصی) با من امضاء کردند (و از قرارداد مالی و ... خبری نشد!) و این هم خودش یعنی این که فعلا از پول هم خبری نیست. بعد از دو سه ماه من از اون تیم اومدم بیرون؛ و نتیجه این شد که کمی «دست به عصا»تر در مورد کار گیم فکر کنم. نتیجه مثبتش هم این شد که کمی با سیشارپ آشتی کردم و تا حدی هم یونیتی یاد گرفتم. همین!
تجربه دوم : مصاحبه در باغ کتاب
چند وقت پیش (شاید اولین هفته های بهار) رزومه دادم برای پوزیشن «برنامه نویس» در یک تیم بازیساز. بعد از مدتی باهام تماس گرفتند و گفتن بیا مصاحبه کنیم. منم قبول کردم. روز مصاحبه جمعه بود و قرار رو در «باغ کتاب تهران» گذاشتند. ظهر جمعه در ماه رمضان! به نظرم این کارشون جالب اومد (و احتمالا اگر ماه رمضان نبود، میتونست یه کافه نشینی خوب هم باشه!) و شروع کردند به توضیح در مورد بازیشون و این که اصلا چی شد که این بازی رو خواستن بسازن و ... . حرفا جالب بود و به نظر میومد «اگر عضو تیم بشم» یه سری چالش باحال (مثل نوشتن API برای بازی و ... ) خواهم داشت!
بعد، کمی که بحث پیش رفت، خیلی شفاف بهم گفتن «حداقل تا یک سال از پول خبری نیست» و چند روز بهم فرصت دادن که آمادگی خودم رو اعلام کنم. خیلی خوب و خوش و خرم گفتم «نمیخوام همکاری کنم» و با یک آرزوی موفقیت دوطرفه، از هم خداحافظی کردیم. بدون این که دلخوری پیش بیاد.
خب حالا «چرا نباید به تیمهای مستقل بپیوندیم؟» چون جدیتی در کار نیست معمولا، عمده قضیه روی فان بنا شده و این برای کسی که Outsider باشه آزاردهندهس (معمولا این تیما رو چند تا رفیق تشکیل میدن). اگر Outsider نباشید و از طرفی هم خیلی به موضوع مالی اهمیت نمیدید، به نظرم میتونه تجربه خوبی باشه؛ ولی ما اصولا برای پول کار میکنیم، امیدوارم حداقل تا وقتی امکان این رو نداریم که نیروها رو از نظر مالی تامین کنیم، به فکر اضافه کردن نیروی جدید و غریبه نباشیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بررسی و معرفی بازی آسفالت ۹ Asphalt
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی بازی مختار : فصل قیام
مطلبی دیگر از این انتشارات
دیوید کیج: داستان انتخاب های ما