طوفان که بیاید، تو کجا و کنار که ایستاده‌ای؟!

?عمو جون! حواست هست؟ فکر می‌کنم جای خوبی نایستادی‌ها!

? چرا عمو؟!

?یه دقت بکن. به نظرم جایی وایسادی که محکم نیست، کنار کسانی ایستادی که مطمئن نیستند!

? نمی‌فهم چی می‌گی!

?تصوّر کن، هر جایی که خواستی بایستی، قراره یک طوفان شدید بیاد!

? اومدیم تصوّر کردیم، بعدش این طوفان قرار چه کار کنه؟!

? قراره تو رو به کسی که کنارش ایستادی تبدیل کنه یا کسی که کنارت ایستاده رو به تو تبدیل کنه!

? عمو آخه این دیگه چه حرفیه؟

? به چه جورش کار نداشته باش. من بعد از هشتاد نود سال سنّ به این نتیجه رسیدم!

? جسارته ولی بعد از ۸۰۰-۹۰۰ سال هم که بهش رسیده باشی، من یکی قبولش ندارم!

?باشه قبولش نداشته باش! ولی درست بودن این حرف رو شاید خیلی زودتر از ۸۰-۹۰ سالگیت، روزگار به تو نشون بده!

? عمو! می‌شه بگی تو چه جوری به این حرف رسیدی؟ شاید منم بهش رسیدم و یه چیزی ازش فهمیدم!

?ببین عمو، من فقط دو سه روز کنار یک آدم ناباب ایستادم، به نظرم می‌رسید که هیچ طوفانی هم در کار نیست که من رو با اون یکی کنه، ولی تا به خودم اومدم، دیدم با اون یکی شدم! شدم خود اون! حتی بدتر از اون!

? سخت‌ترش کردی که عمو! تو رو خدا یه‌جوری حرف بزن منم بفهمم چی می‌گی!

? اون آدم یه عرق‌خورِ زن‌باره بود، توی اون دو سه روزی که کنارش بودم، یه‌جوری روی مخم کار کرد که منم، مثل خودش، هم عرق‌خور شدم، هم زن باره! نمی‌دونم چی شد ولی تا به خودم اومدم، دیدم از اون عرق‌خورتر و زن‌باره‌تر شدم! کارم به جایی رسیده بود که دیگه اون منو مسخره می‌کرد و دست می‌نداخت!

? جسارته عمو ولی رُک بخوام بگم حتماً از شُلی خودت بوده. شاید در طول زندگی اون آدم، ده هزار نفر کنارش ایستاده باشند، ولی فقط ده تاشون مثل تو واداده باشند و به همون راهی رفته باشند که اون رفته!

? منم موقعی که کنارش ایستادم، خیلی سعی کردم که ایستادگی کنم و به راه‌هایی که اون داره میره نرم، ولی نتونستم. مقاومتم خیلی زودتر از اون چیزی که ادعاش رو داشتم، شکست.

? از خودت نپرسیدی اگر اون تصوّری که گفتی، یعنی همون طوفان، پیش میومد، شاید اون که کنار تو ایستاده بود، به تو تبدیل می‌شد، نه تو به اون؟!

? خُب تجربه ثابت کرد که این طوفان که یک جورهایی اومد، من رو به اون تبدیل کرد، نه اون رو به من!

? عمو! چرا اون به تو تبدیل نشد و تو به اون تبدیل شدی؟

? برای این که وقتی طوفان بیاد، هر چیزی که سست‌تر باشه، زودتر حرکت می‌کنه و زودتر حالت می‌پذیره! اون توی گندکاری‌ها و پلشتی‌های خودش خیلی سفت و سخت‌تر و مومن‌تر از من بود تا من توی پاکی و معصومیت خودم! برای همین من زودتر حرکت کردم و اون چیزی که زودتر حرکت کنه، زودتر هم به حالت اون چیزی که کنارش محکم ایستاده درمیاد!

? پس یه جورهایی قبول داری که خودت شُل بودی؟!

? من شُل نبودم، اون خیلی سفت بود. من توی پاکی و معصومیت خودم سفت بودم، ولی اون توی پلشتی و گند و کثافت‌‌کاری‌های خودش، خیلی سفت‌تر و مومن‌تر از من بود. برای همین اون با من یکی نشد، من با اون یکی شدم. اون مثل من نشد، من مثل اون شدم!

? پس امکان داشت که اون با تو یکی بشه؟!

? آره، موقعی این اتّفاق می‌افتاد که من توی باورهای خودم، خیلی محکم‌تر و مومن‌تر از اون بودم! ولی واقعیت این بود که من به بی‌گناهی خودم و باورهای پاکی که داشتم، آن‌طور که باید و شاید، ایمان نداشتم. ولی اون به گناهکاری و پلشتی خودش، ایمان داشت. ایمان درجه یکی هم داشت. بعدها که حدیث «المُؤمِنُ کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لا تُحَرِّکُهُ العَواصِفُ.» به گوشم خورد، به درستی این حرف‌هایی که دارم بهت می‌زنم و خودم مو به مو تجربه کردم، بیشتر یقین پیدا کردم.

? معنی این حدیث چیه؟!

? یعنی «مؤمن، مثل یه کوه استوار هستش و طوفان‌ها نمی‌تونند اون رو تکون بدن.» اینم بگم که اکثراً فکر می‌کنند این مومن لزوماً مومن به خدا و یا چیزهای خوبه ولی به نظر من مومن به هر چیزی می‌تونه شامل این حدیث بشه! حتی مومن به شیطان!

? پس وقتی طوفان بیاد، اون کسی که به خودش ایمان داره، مثل کوه استوار می‌مونه، ولی اون کسی که به خودش ایمان نداره، حرکت می‌کنه و تبدیل می‌شه به کسی که به خودش ایمان داره! مهم هم نیست که اون طرف به خدا ایمان داره یا به شیطان! مهم محکم بودن ایمانشه! درست فهمیدم؟!

?دقیقاً! همین‌قدر بهت بگم که اون کسی که به خودش ایمان داره، می‌تونه یک هرزه‌ کوچولوی دوزاری باشه و اون کسی که به خودش ایمان نداره، می‌تونه یه زاهد پیر نمازِ شب‌خوان باشه!

? پس اگر یک زاهد پیر نماز شب‌خوان که به اعتقاد و باورهای به حق خودش ایمان محکمی نداره، کنار یک هرزه‌ کوچولوی دوزاری که به اعتقاد و باورهای ناحق خودش ایمان محکمی داره، ایستاده باشه و طوفان بیاد، اون زاهد پیر هستش که به اون هرزه‌ کوچولوی دوزاری تبدیل می‌شه!

?شاید باورش سخت باشه ولی درستِ درسته.

? عمو! یه جورهایی این حرفایی که داری می‌زنی به انتخاب رفیق هم ربط پیدا می‌کنه، نه؟!

?رفقا هم مثل بقیه‌ی کسانی که توی زندگی کنارشون می‌ایستیم، کسانی هستند که احتمال زیادی داره بهشون تبدیل بشیم.

? راستی عمو می‌دونستی توی قرآن هم یک آیه هستش که خیلی مستقیم به رفیق بد اشاره می‌کنه؟

?نه متاسفانه! حفظیش برام بخونی؟

? نه! ولی فکر کنم بتونم پیداش کنم. صبر کن اینترنت گوشیم رو روشن کنم بگردم... فکر کنم پیداش کردم،... آره آره خودشه. آیه اینه: «یا وَیْلَتی‏ لَیْتَنی‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً»

?خُب معنیش چی می‌شه؟

? خودمونیش می‌شه این «ای کاش هیچ‌وقت با فلانی دوست نشده بودم!»

?این واقعاً آیه‌ی قرآنه؟!

? بله آیه‌ی قرآنه! بیا خودت ببین عمو!

?خاک بر سر من مثلاً مسلمون که عمرم تموم شد ولی یه بار ننشستم معنی قرآن رو از اول تا آخرش بخونم ببینم خدا چی گفته. به والله همین یه آیه آتیشم زد.

? چرا؟

?آخه این جمله دقیقاً از دهن کسی در میاد که طوفان زده و با یه آدم ناجور و عوضی یکیش کرده! اونم چه یکی شدنی! به والله، این آدم خودِ خودِ منم، قبل از این‌که توبه کنم. ‌[گریه می‌کند.]

? حالا منم که خونده بودمش این‌قدرها بهش توجه نکرده بودم. ولی امروز این حرف‌های شما و این حال شما، باعث شد یادش بیفتم. این‌قدر توی فک و فامیل من رو نسبت به شما بدبین کردن که فکر نمی‌کردم دو تا کلمه حرف حساب از دهنتون در بیاد! نگو شما دیگه اون آدمی که اونا از شما توی ذهنشون درست کردند، نیستید. تنهایی و توبه و گریه، از شما یه آدم عارف‌مسلک کمیاب ساخته. غرورم نمی‌ذاره اعتراف کنم ولی وقتی خوب که به حرفاتون فکر می‌کنم، نمی‌تونم اعتراف نکنم که کم‌کم دارم به حرفایی که زدید، ایمان میارم!

? خدا رو شکر. خدا رو شکر! مردد بودم اینا رو بهت بگم. ولی با خودم گفتم من عموتم، من این راهی که تو پیش گرفتی رو تا تهش رفتم، باید بهت بگم. حالا اگر تاثیری داشت که چه بهتر، اگر هم نداشتم، من سعی خودم رو کردم.

? حالا چرا خدا رو شکر؟

?شاید حداقل تو به روز من نیفتادی. یا اگر افتادی زودتر نجات پیدا کنی. اگر زرنگ باشی از این به بعد لااقل حواست به سه تا چیز هستش! سه چیزی که حواس من بهشون نبود و رسوای زمانه شدم.

? به چه چیزهایی؟

? یکی این که به چه چیزی ایمان داری و این ایمان چقدر سفت و محکم هستش. دوم این که کنار چه کسانی، با ایمان به چیزهایی و با چه درجه از ایمانی، ایستادی و سوم این که اگر طوفان بیاد، تو به اون‌ها تبدیل می‌شی یا اون‌ها به تو. البته یه مورد چهارمی هم هستش که شاید دیرتر بهش برسی و دیرتر حواست بهش جمع بشه، ولی بالاخره بهش می‌رسی!

? می‌شه بگی اون چهارمی چی هستش عمو؟

? این که همیشه طوفانی در حال اومدن است و همیشه یا تو داری به کسی که کنارش ایستاده‌ای تبدیل می‌شوی، یا کسی که کنار تو ایستاده، داره به تو تبدیل می‌شه!

? به خدا این حرفای شما رو اگر یه علّامه و آیت‌الله بهم می‌زد از این گوش می‌گرفتم و از اون گوش در می‌کردم ولی امروز شما با یه سوزی این حرفا رو به من زدید که تموم وجودم لرزید. به خاطر حرفا و حدیثایی که فامیل پشت سرتون می‌زنند، هیچ‌وقت آدم حسابتون نمی‌کردم. ولی امروز فهمیدم از تموم فامیل، آدم‌تر هستید... امشب می‌خواید با هم بریم هیئت؟ بیام با ماشین دنبالتون ببرمتون؟

?نه عمو. من دیگه کمر نشستن توی هیئت رو ندارم. همین‌جا توی خونه با تلویزیون عزاداری می‌کنم. فقط گفتی هیئت، یاد کربلا افتادم. [هق‌هق گریه می‌کند.]

? چی شد عمو؟ حالت خوبه؟

?عمو جون! توی کربلا هم طوفان اومد. اونم چه طوفانی! توی کربلا، وقتی طوفان اومد، اونایی که کنار امام حسین (علیه‌السلام) ایستاده بودند، با امام یکی شدند و امام حسینی شدند و اونایی هم که توی لشکر یزید بودند، با یزید یکی شدند و یزیدی شدند.

? ای کاش هر روز از خودمون می‌پرسیدیم: اگر امروز طوفان بیاد، من کجا و کنار چه کسی وایسادم؟!

?ای کاش، ای کاش. ولی حیف که یادمون میره!

تابلوی
تابلوی "نماز ظهر عاشورا"، اثر "محمدرضا حمیدی"
یادداشت‌های مرتبط:
https://vrgl.ir/u5MeZ
https://vrgl.ir/k4Bhm
https://vrgl.ir/dbIK1
https://vrgl.ir/dr2py
https://vrgl.ir/xR1cz
https://vrgl.ir/dOAPQ
https://vrgl.ir/CCKgH
https://vrgl.ir/fU6Hj
https://vrgl.ir/ktVm0
https://vrgl.ir/MZ3qM
https://vrgl.ir/h43um
https://vrgl.ir/8Y1K0
https://vrgl.ir/It9t4
https://vrgl.ir/nI3Hp
https://vrgl.ir/tLF0F
https://vrgl.ir/WzXdb
https://vrgl.ir/dRxXM
https://vrgl.ir/vciOo
https://vrgl.ir/cnQvS
https://vrgl.ir/BdypP
https://vrgl.ir/UwK5u
یادداشت پیشین:
https://vrgl.ir/LVbD3
حُسن ختام: ان شاءالله در یکی از یادداشت‎‌های بعدی به معرفی این کتاب خوب خواهم پرداخت!

عده‌ای موبایل به‌روز، قله‎‌ی آرزویشان است،

عده‌ای ماشینشان

عده‌ای رفقایشان،

عده‌ای ساعت مچی یا انگشترشان،

عده‌ای حیواناتشان و...

طوری نیست!

هر کسی با آن چیزی هم‌‎آغوش می‌شود که قلّه‌ی آرزویش است.

کم‎‌‌کم خودشان هم می‎‌شوند مثل او

عده‌ای می‌شوند موبایل

و عده‌ای می‌شوند او...

یادداشت پَسین:
https://vrgl.ir/hzxdV