مُراسلاتِ خیالات...
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان...
₰ حضور محترم جناب میرزا هادیخان لاهیجانی، پس از سلام، معروضم به حضور محترمتان، الساعه مرسولهای از جهانگیرخان به دست رسید، که صلاح را بر آن دیدم تا حضرتعالی نیز موقوف به امر باشید. مستحضر هستید که یار دیرینمان، جناب میرزا جهانگیرخان، مدت مدیدیست که در زندان پایتخت به حبس مجرد، گرفتار آمده است به ناحق؛ گمانم مسبوق باشید که چندیست تا شایعه فرمان شاه مبنی بر خلاصی عدهای از زندانیان در افواه عموم و نفوس مملکت ایران، علیالخصوص گرفتاران بند، دهان به دهان میچرخد و هیچکس از اصل امر و حقیقت حالیهی ماجرا مطلع نیست. علیایالحال، عرض شود آنچه جهانگیرخان در آخرین دستخطشان فرمایش کردهاند، خبر آزادی قریبالقوعیست که نایباکبر از گزمههای محبس، به گوش ایشان رسانده است، لذا تقاضا دارم، با توجه به اینکه جنابتان در زمره اکابر مملکتی بوده و نفوذ حضرت عالی در دیوان و دفتر بر هیچکس پوشیده نیست، بر این رفیق دوران ماضی، منت نهاده پیگیر وضعیت جهانگیرخان باشید. محبس بیش از آنکه در ظاهر امر پیداست وجود مبارکشان را آزرده کرده است، ایشان مرد قلم و شعر و مستظرفات است و دیگر جان کشیدن حبس را بر دوش ندارد. استدعای حقیر آن است که در ایام جاریه، که فرمان شاه به شایعه، گوش به گوش میچرخد، تیری در تاریکی، جنابتان نیز دستافشانی بفرمایید، بلکه به اجازت خدای باریتعالی نفستان حق باشد و تیر بر کمانه نشیند و آزادی جهانگیرخان محقق شود. زیاده بر عرایض فوقالذکر آنکه، همشیره مشارالیه دست تنها و بی یار و برادر، زندگی را به دوش کشیده و خدا را خوش نمیآید و از فتوت حضرتعالی نیز به دور است، حال که از نعمت پدر و مادر محروم شده، بیبرادری نیز، اضافه بر رنج و غم زندگی، وجود نازک ایشان را بیازارد. دستبوس خواهیم بود اگر قدم مرحمتی التفات بفرمایید و حقیر و همشیره جناب جهانگیرخان را از نگرانی به در آورید. بیش از این مصدع اوقات حضرتعالی نمیشوم جوف نامه یک قرابه شراب ناب است از دستچین انگورهای سال باران؛ چهار یا پنجسال پیش باشد به گمانم، که سپرده بودم کربلایی قاسم سوا کند و حالا چه یمنی بالاتر که پیشکش حضور محترمتان گردد. اضافه براین، جسارت نباشد، قرابه اگر مطبوع نظر بلندتان بود، بفرمایید تا باغ آن پیشکش گردد تا کمینهای جبران زحمات حضرتعالی گردد.
قربان خاک پای جواهرآسا، الاحقر میرزا صارم اصلانی
نهم جمادی الثانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چَشمهایت ؛)
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه به اولین کِرمی که بر کالبدم افتاد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعه نامههایی برای خودم؛ شمارهی سوم