چیزهایی که همه تجربه میکنیم ولی کسی راجع بهشون نمیگه. با چاشنی روانشناسی! ایمیل: khodnevis9583@gmail.com
اشتباهی که کاش کرده بودم!
هر آدمی اشتباه میکنه. واقعا راسته که میگن فقط دیکتهی نانوشتهست که غلط نداره. راستش بعدها فهمیدم با تو بودن اشتباهی بود که با مداد نوشته میشد و میشد پاکش کرد. از این نگران بودم که با خودکار بنویسم و نتونم پاک کنم.
سال ها میگذره. نه خودکاری برام موند و نه مدادی؛ فقط حسرت...
از اون دختر مشتاق که باهات در مورد آلبر کامو و ادبیات بحث میکرد، از اون دختر ظریف که براش کتاب شعر نوشتی و برای نوزده سالگیش بهش نوزده تا شعر هدیه دادی، یه زن مقاوم مونده که نه به راحتی دل میده و نه به قلبش دسترسی داره!
من عاشقی رو فراموش کردم.
همون موقع هم چندان بلد نبودم.
من شدم یه زخم توی سینه ی تو. شدم یه درد توی بالهای خودم.
شدم یه خاطرهی دور برای آدمها. شدم همون کسی که تو همون موقع شناخته بودی اما من نه...
شدم همون «دوست همیشه دور» همون طور که خودت گفته بودی.
تو خیلی بهتر از من میدونستی که من اجازه نمیدم کسی بهم نزدیک شه.
راستش پیش هیچ کس غیر از تو روحم اون چنان برهنه نبود. شاید معجزه ی تبدیل رفاقت به عشق همینه. برهنه کردن روح بی محابا و بی دریغ و بی ترس از این که ترک شیم.
به گذشته ی نه چندان خلوتم که نگاه میکنم، نمیتونم بگم کدوم آدم واقعا برای من مناسبتر بود اما از یه چیزی خیلی زیاد مطمئنم: دنیای ما اندازه ی هم بود! دنیای من و تو یه خورشید داشت و یه نور و یه آب و یه خاک.
کاش با تو خاطرات بیشتری داشتم. کاش اون موقع به حرف دلم گوش داده بودم و میدونستم هیچ کس مثل تو همدنیای من نمیشه.
کاش و صد کاش!
حیف و صد حیف!
هر سال تولدهای همو تبریک میگیم و این تنها نخیه که هیچ وقت بین ما قطع نمیشه.
ما نشد که بشه که از هم دل بکنیم.
از کلماتت میخونم، از حرفات، از مدل پیام دادنت... دوستم داری و تو... یه خاطره ی شیرین و دوست داشتنی ای برای من که با هزاران هزار زحمت و تقلا و تمنا دفنت کردم زیر هزاران دلیل و منطق و خاطره ی جدید؛ دریغ از اینکه مدام یادت میفتم و با فکر اینکه «اتفاقی یادش افتادم» خودم رو دلداری میدم که شاید وقتی زخم های قلبم رو میشمرم، تعداد کمتری ببینم...
یادمه یه بار بهت گفتم: چرا میخوای من فراتر از دوست باشم برات؟ باور کن من خیلی دوست بهتریام! ارتباط غیر دوستی من خیلی بی ثباته.
یک بار برای همیشه پیش خودم اعتراف میکنم و همین جا خاک میکنم: هیچ وقت نذاشتم بفهمی اما من دوستت داشتم از همون جنسی که دوست داشتی دوستت داشته باشم!
شاید اگه هشدار اونسریم رو جدی گرفته بودی، میفهمیدی چقدر میترسیدم از دستت بدم!
بعد از گذشت سه سال و نیم، یک سال و نیم ندیدن و هنوز به یاد بودن میتونم قاطع بگم: شاید ما هرگز از یاد هم نریم!

مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه: پوست انداختن
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه ای به روزهای بعد از من
مطلبی دیگر از این انتشارات
نفرین بر این تن