ای کاش میدانستی،

ای کاش میدانستی، میدانستند، حرف های زبانم کلام های قلب درون سینه ام نیست.

افسوس که نمیدانی،نمیدانند، لبخند روی چهره ام یاد از زخم های روی قلبم دارند.

خوب است که نمدانی، نمیدانند،گنجشکی در سینه دارم، با کوچک ترین تیشه ای میمیرد.

باید بدانیم و بدانید، که قلب سنگ دل ترین انسان ها نیز، شیشه ای نازک است و می رنجد.

و هیچگاه تو ندانستی و نخواهی فهمید، که با رفتنت، و اتمام رفاقت صمیمانه یمان، دوستی خواهرانه ی من و تو، در میان قلبم کینه ای جاودانه شد و اکنون از گنجشک دلم ردی نمانده است.

از طرف قلبی سیاه به تویی که ای کاش میدانستی:)