برای اشک‌های ماهی که در آب گم می‌شوند

ماهی کوچولوی لغزون و زرد رنگ من
نمی‌دونم از کِی اونقدری غیر قابل اعتماد شدم که نتونی دلیل سنگینیِ روحت رو بهم بگی؛ البته شاید از همون اول اینطور بودم. به هر حال، فهمیدنش باعث شد به خودم بیام و به فکر ترمیم فاصله‌مون بیفتم. ناراحتم از اینکه دیرتر از چیزی که باید، فهمیدم. الان خیلی دیره برای فهمیدن اینکه تو هیچوقت با روحت منو بغل نکردی. اما ماهیِ کوچولو، فکر نکن این حرفها منباب گله و شکایته و خدایی نکرده از دستت دلخورم، نه؛ فقط می‌گم تا مطمئن شم تو ازم دلخور نیستی.
ماهی! دلم نمیخواد بیینم به یه نقطه زل میزنی و به سوزن‌هایی که بهم نمیگی چییَن یا از کجا اومدن ولی در حال فرو رفتن توی قلبت هستن، فکر می‌کنی. اگه یهو با نیشگون از فکر و خیال میارمت بیرون، به خاطر اینه که نمی‌خوام اون سوزنا بیش از این قلبت رو سوراخ کنن.
می‌دونی بچه، امروز وقتی روی نیمکت نشسته بودم و داشتم به تو که مشغول والیبال بودی نگاه میکردم، حس کردم برای چند لحظه هم که شده والیبال تو رو از فکر و خیال درباره‌ی قلبت و سوزن‌ها نجات داده. داشتی میخندیدی و روحت سبک شده بود. خوشحال شدم، خندیدم و روحم سبک شد. اونقدری سبک که حس کردم نیازه با موهای عسلیت خودمو سفت نگه دارم که با باد هوا نرم.
وقتی داشتم موهاتو میبافتم، مهربونی‌هایی که تا الان نصیبم کرده بودی رو هم گره زدم به موهات. حواست نبود، نفهمیدی.
احتمالا الان که دارم اینا رو می‌نویسم، تو توی اتاقتی، رفتی زیر پتو و داری اشک میریزی. آره دیگه کسی اشکای یه ماهی رو نمی‌بینه، اونا همیشه توی دریا گم میشن.
دوست ندارم ماهیِ زرد رنگم، آبی بشه. اونقدر ازش می‌پرسم:« امروز چطوری؟» تا اینکه بالاخره جواب بده:« امروز زردِ زردم.»

-از اعماق قلب برای ماهی کوچولوی لغزون و زرد رنگ یا س.ی



هفتمین روز از پاییز

(احساس رضایت)



پ.ن۱ : صرفا واسه اینکه حالش بهتر شه

پ.ن۲ : کمی متاسف از اینکه clouds از زک سوبیک رو تا حالا نشنیده بودم و کمی بیشتر دلخور که از این آهنگ خوشش نیومد و کمی بیشتر تر رو حالت ″I don't mind.″