یه سری چیزها هست که همه تجربه میکنیم ولی کسی راجع بهش نمیگه. با چاشنی روانشناسی . ایمیل : khodnevis9583@gmail.com
تولدت بی من مبارک !

تو دو بار به دنیا آمدی ! یک بار آن زمان که مادرت تو را به این دنیا آورد و بار دوم آن بار که عاشقم شدی. آن بار که رنگ آرامش را دیدی با من. مگر این رسم عشق نیست ؟ مگر این نیست که دنیای آدمی رنگ متفاوتی میگیرد ؟
امروز زاد روز شناسنامه ای تو نیست اما این روزها حال و هوای عاشقانه ش حال مرا بد میکند. سال پیش این موقعها یک چیز بود و یک چیز : ساختن آشیانهی عشقی که نمیدانستیم چقدر دوام خواهد داشت.
من با تو متولد نشدم اما تو با من چرا. عشق برای من جدید نبود اما برای تو چرا. این روزها حالم گرچه خوب است اما لحظه های ساکت در مغزم غوغا میشود. صدایت را میشنوم . بویت را احساس میکنم و ریتم آرام نفس کشیدنت را نفس میکشم. تو دو بار متولد شدی اما من ۳ بار مردم . تو نهایتا ۱ بار مرده باشی …
تو نهایتا ۱ بار با جدایی از من مردی و بعد یاد گرفتی دنیا دار مکافات است. دنیا دار جدایی ست و انتهایش دار فانی وداع گفتن . در تو هر بار خودم را دیدم : آن بار که بار اول دل باخته بودم، هر بار که متصور میشدم با جدایی میمیرم. راستش را بگویم ؟ من بار اول هم از درد جدایی مردم. بار دوم بعد از سوگ مردم و بار سوم آن بار که تو را باختم … آن بار که قدم اشتباه آخرت را برداشتی و رهایت کردم. من تو را باختم به خودم که می بایست همان شوالیه ی شجاع قصهها برای خودش باشد . همه ی ما باید قبل از هر کسی مراقب خودمان باشیم .
مگر آدمی چند بار میتواند بمیرد ؟
عزیز دل من ! من به زندگی بازگشتم. دوباره نفس میکشم . دوباره زندگی برایم زیباست . من از تلخی ایام نمینالم . زندگی روی خوشش را مجدد به من نشان داده و من از بابتش شاکرم اما از نداشتن تو … از جوابت را که آخرین بار ندادمش چون دیگر تحمل تو را نصفه و نیمه داشتن را نداشتم … از بابتشان گاه غمگین میشوم ، گاه خشمگین و گاه شکسته دل .
عزیزم ! آن موقع که داشتم عاشقت میشدم ، حواسم بود تا تمام قلبم را به تو ندهم. حواسم بود تا با تمام قلبم عاشق نشوم و بعد… بعد از تو فهمیدم مردها را دارم یاد میگیرم ! حداقل آنهایی که خواسته یا ناخواسته انتخاب میکنمشان … من با تمام قلبم عاشقت نشدم اما عاقلانه عشق ورزیدن به عمق عشق می افزاید که از راه سختش یادش گرفتم .
نامت را که میشنوم اشک در چشمانم حلقه میزند بی آن که حواسم باشد. به یادت میفتم . قلبم به تپش میافتد و یادم میفتد از نبود تو مدت هاست که میگذرد و از جواب ندادن من مدت های بیشتر …
سالگرد آشناییمان نیست ، سالگرد دوستیمان است.
سالگرد روزهایی که یادشان که میفتم، کورسوی امیدی در دلم میدرخشد که شاید تو را ببخشم . شاید تو را دوباره راه دهم به آشیانهای که (به طرز لایقی) دیگر در آن نیستی !
گاه با خودم فکر میکنم شاید از یادت رفتهام. شاید تو دیگر از من به جز نام و خاطره چیزی نه در یاد داشته باشی نه در دل. بعد یادم میفتد من با زندگیات چیکار کردم !
گنج از آنِ آنی ست که عشق میورزد . تو دو گنج پیدا کردی : گنج عشق که خودت به خودت دادی و گنج آرامش که هیچ کس غیر از من نمیتوانست به تو بدهد! هیچ کس غیر از من جنس هم جنس اضطراب تو را نمیشناخت اما من زندگی اش میکردم ...
دو گنج را از دست دادی و من برای بار سوم مردم .
الان از آن دختر باهوش و با اعتماد به نفس و معتقد به عشق ، یک دختر باهوشتر مانده با اعتماد به نفس بیشتر با ویرگول و مخاطبانی که شدیدا دوستشان میدارد ! یک یک شان را ! یک یک کسانی که دنبالش میکنند یا لایک میکنند یا نظر میدهند ! اوست و ویرگول و البته یک علامت سوال : آیا من دوباره عاشق خواهم شد ؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
سلام
مطلبی دیگر از این انتشارات
روزی که تو آمدی !
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهم دروغ بگو