تو و من...

تو گفتی و بشنیدم

دمیدی و بدمیدم

نگه بکردی و جستم

شدی دوایم و دردم

تو عقل بودی و من عشق

تو خیر عالی و من فسق

تو گل بُدی همه من خار

تو نارَم و تو مرا رزق

تو سرخوشی، من سرمست

تو کویی و من بن بست

تو ساحلی، من طوفان

چه راز در تو و من هست

نگفتی و بشنیدم

به هوایِ تو پریدم

نگه نکردی و جستم

شدی دوایم و دردم

تو تاج و من گِلِ بر سر

تو آب و من تبِ جان بر

تو شمع، شب پره ات من

تو شاپَرَک، منِ گلپر

منی که سمتِ تو دادم

برای تو همه عطرم

که بیایی به کنارم

شوی تو یار و صفایم


شکفته گشتی و دیدم

چه ناز ها که کشیدم

چو برفتی تو ز دستم

چو باغِبان ، تو بجُستم

تو پریدی و دویدم

ولی به تو نرسیدم

چو آهویی و شکارم

تو آشکار و نهانم


چه وقت روی تو یابم

تو برده نانم و خوابم

مکانِ من همه جز تو

نبر تو طاقت و تابم


تو لا وجود وجودم

تویی زیانم و سودم

تو وصف من که نشد وصف

تو ضدّ و ناقض و جورم


کجا به غیر تو یابم

تو نانمی و تو آبم

زمان مکان همه ام تو
امید من تو بیابم

امیرمهدی مهرگان_اردیبهشت 1403

پ.ن: خیلی دوست داشتم این تابستون کلی مطلب بنویسم و خلاصه نشد. ظاهرا هم رفته رفته باید چیزای متفرقه رو حداقل به طور موقت کنار بذارم بخاطر کنکور..
امروز هم قاچاقی اومدم تو ویرگول ! البته میتونستم تا یه اندازه ای سرش باشم و بعد برم سراغ درسم ولی متاسفانه خوب مدیریت نکردم و کلی وقتم تلف شد...