(امیرمهدی مهرگان) او منتظر است تا که ما برگردیم، ماییم که در غیبت کبری ماندیم!
تو و من...
تو گفتی و بشنیدم
دمیدی و بدمیدم
نگه بکردی و جستم
شدی دوایم و دردم
تو عقل بودی و من عشق
تو خیر عالی و من فسق
تو گل بُدی همه من خار
تو نارَم و تو مرا رزق
تو سرخوشی، من سرمست
تو کویی و من بن بست
تو ساحلی، من طوفان
چه راز در تو و من هست
نگفتی و بشنیدم
به هوایِ تو پریدم
نگه نکردی و جستم
شدی دوایم و دردم
تو تاج و من گِلِ بر سر
تو آب و من تبِ جان بر
تو شمع، شب پره ات من
تو شاپَرَک، منِ گلپر
منی که سمتِ تو دادم
برای تو همه عطرم
که بیایی به کنارم
شوی تو یار و صفایم
شکفته گشتی و دیدم
چه ناز ها که کشیدم
چو برفتی تو ز دستم
چو باغِبان ، تو بجُستم
تو پریدی و دویدم
ولی به تو نرسیدم
چو آهویی و شکارم
تو آشکار و نهانم
چه وقت روی تو یابم
تو برده نانم و خوابم
مکانِ من همه جز تو
نبر تو طاقت و تابم
تو لا وجود وجودم
تویی زیانم و سودم
تو وصف من که نشد وصف
تو ضدّ و ناقض و جورم
کجا به غیر تو یابم
تو نانمی و تو آبم
زمان مکان همه ام تو
امید من تو بیابم
امیرمهدی مهرگان_اردیبهشت 1403
پ.ن: خیلی دوست داشتم این تابستون کلی مطلب بنویسم و خلاصه نشد. ظاهرا هم رفته رفته باید چیزای متفرقه رو حداقل به طور موقت کنار بذارم بخاطر کنکور..
امروز هم قاچاقی اومدم تو ویرگول ! البته میتونستم تا یه اندازه ای سرش باشم و بعد برم سراغ درسم ولی متاسفانه خوب مدیریت نکردم و کلی وقتم تلف شد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
تراپی
مطلبی دیگر از این انتشارات
صحبتی با دخترکم
مطلبی دیگر از این انتشارات
پسر حاجی الماس