تَق تَق

تو ساز ناکوک، من نوازنده‌ی ناشی
تو ساز ناکوک، من نوازنده‌ی ناشی

فکر میکنم.
به اعداد و رقم‌هایی که مرا از تو دور می‌کنند.
تو را هم همینطور، از من!
به فاصله‌ی سنی‌مان، که خیلی زیاد است.
و تمام حرف‌هایی که تو گفتی، و من شنیدم؛
اما این فاصله را کم نکرد.
گفتی وزنه‌ی تو دیگر آنقدر هم سنگین نیست اگر بیاید کنار وزنه‌ی من؛ مثل هر چیز دیگری از تو، اگر در کنار من باشد.
گفتی ما به تعادل می‌رسیم. گفتی ما نهایتِ نظم‌ می‌شویم؛ نهایتِ اعتدال و شکوه و شگفتی.
و گفتم عزیزم... دارم خُرد میشوم زیر بارِ خیالِ تو.
فکر اینجایش را هم کرده‌ای؟
گفتی فکرش را کرده‌ام؛ تا سرحدِ پایانش.
و باری دیگر لبخندت...
آه وقت فرار است!
پس اینگونه حرف را تمام میکنی؟!
تا نپرسم‌ به چه می‌اندیشی؟!
که من برای تو بیش از حد جوانم؟
و تو وصف‌نشدنی، گیرا...؟
که چنین چیزی ما را به پایان نمیرسانَد، مگر آنکه تو پایان را با من نخواهی؟
تا بپرسم: من آغازِ تو ام؟ بس کن! تنها همین؟
تا بگویی: نه... دختر تو نتیجه‌ای؛ پاداش من!
زیباست. تو وجودم را، قلبم را میلرزانی. خواسته‌هایم را در خودت خلاصه میکنی. چنانکه تنها تو را طلب کنم.
اما مغزم هنوز سر جایش است.
تَق تَق! دارد خوب کار می‌کند.
فکر اینجایش را هم کرده‌ای؟
گفتی فکرش را کرده‌ام؛ بله.
پس گفتم عزیزم زود باش... نشانم بده! منتظرم نهایتش را ببینم. نهایتِ هوش تو را. و تعادل، و شگفتی، و سرحدِ پایانِ تمام حرف‌هایت اگر با یکدیگر جمع بخورند و از فاصله‌‌ی میانمان کم بشوند.
اما افکارت تَه کشید. خشکید. چشمه‌ی محرک حرف‌هایت هم.
میبینی؟ هنوز وزنه‌ات سنگین است.
هنوز برای تو بیش از حد جوانم‌.
و البته تو نیز، همچنان گیرا؛
بله، وسوسه‌کننده‌ای؛ اما مگر فرقی هم میکند؟
چه بد که نمیکند...
برای همین است که پرسیدم رنجِ من یا رنجِ خودت؟
و پاسخم را کاشتم در دلِ جواب تو.
جواب مرا دادی.
جواب خودت هم بود.
فکر اینجایش را هم کرده بودی؟
میدانم که نمیخواستی با تو بازی کنم؛ اما کردم.
نه آنقدر که تو بازیگوشی. نه، نه، نه به اندازه‌ی تو!
ولی به سهمِ خودم تو را شناختم‌.
تو نیز در حد توانت گند زده‌ای.
آه عجب اتلاف وقتی!
بس است. بیشتر فکر کن عزیزم؛
و از پایان این فاصله برایم بنویس.
این دختر منتظر است...

دوستدار شما

پ. ن: احساس میکنم یکی از مزایای‌ گُنگ‌نویسی ( از اون مدلا که خودت بفهمی اوضاع از چه قراره ولی بقیه رو کمی به چالش بکشه ) اینه که هیچوقت نمیتونی مطمئن باشی آدم بَده کدومه.
چقدر واقع‌بینانه! نه؟
پ. ن: ممنونم که حوصله کردین و تا انتها خوندین. مثل همیشه حرفی، سخنی، نقدی، نظری، پیشنهادی؟ و ایام بگذرد بر طبق آرزوهای شما.