روزمره های یک دختر/ ایمیل: Nashenas.5583@gmail.com
تکرار بازگشت تو_ نامه(۶)

یه دختری توی دانشگاه هست که احتمالا یه زندگیِ دیگه توی دنیای خوابهاش داره. همیشه شبِ قبل، یه خواب عجیب و غریب دیده که بتونه تعریف کنه. میگفت حتی تا به حال اتفاق افتاده که خواب یه آدم ناشناس رو ببینه و چند مدت بعد، توی واقعیت پیداش بشه. ازم که پرسید تو چه خوابی میبینی، هیچی یادم نیومد. در فاصله این چندین سال هیچ خوابی وجود نداشت که یادم مونده باشه؛ غیر از یه خواب.
من هیچ چیز از خوابهام رو به یاد نمیارم؛ غیر از تو.
خواب میبینم تو برگشتی. بقیه چیزها و جزییات اتفاقات رو یادم نمیاد. تمام چیزی که یادم میمونه اینه که تو برگشتی. توی یه روز عجیب و شلوغ. همه چیز درهم و برهمه؛ ولی تو آروم و ساکتی. یه دفعه میبینمت و غافلگیر میشم. میام طرفت. نمیتونم همهی حرفها و احساسهام رو به زبون بیارم؛ ولی فقط سعی میکنم یه واکنشی نشون بدم. میخوام بگم خیلی خوشحالم. بگم خیلی غافلگیر شدم. بگم میدونی چند وقته ندیدمت؟ بگم باورم نمیشه که اینجایی. ولی به جای همهی اینها با اشتیاق میگم: «سل...ام!»
هنوز صورتت استخوانی و روشنه. هنوز موهاتو بالا میزنی. هنوز روسری طرحدار بهت میاد. ولی یکم ناراحت به نظر میرسی، و کلافه. صورتت افسردهست. سعی میکنی لبخند بزنی. نمیدونم چی به همدیگه میگیم. شاید هم چیزی نمیگیم. فقط من از اینکه تو برگشتی و اینجایی آروم میشم. گرم میشم. چیزی که چندوقته توی قلبم سنگینی میکنه، رها میشه. سبک میشم. و بعد از اینکه چیزی به هم گفتیم و شاید هم نگفتیم، آروم از کنار هم رد میشیم. همین برام کافیه که بدونم اینجایی. فقط همین.
این تنها خوابیه که یادم میمونه. دوباره و دوباره همین صحنه رو میبینم. همه چیز دوباره تکرار میشه و من هربار، از دیدنت غافلگیر میشم. همیشه توی خواب حس میکنم این بهترین روز عمرمه، قلبم آروم میگیره و من خیلی خوشحالم.
امشب هم دوباره همین صحنه رو دیدم. نمیدونم دلیل خاصی داره که همیشه بیشتر چیزها یه جوره. تو همیشه یکم ناراحتی، و من همیشه بین شلوغیها پیدات میکنم. نمیدونم. فقط این لحظه رو خیلی دوست دارم.
لحظهی بازگشت تو.
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه شب از این شبا،یه روز از این روزا
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیست و پنجم آبان راس ساعت ۰۰:۰۰
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی که از غم، حرف میزنم