علاقمند به نویسندگی
خواهر
خواهر یعنی کسی که همیشه و همیشه هواتو داره برای من که اینجوری بوده و هست من ۲ تا خواهر دارم که واقعا برام عزیزن خواهرای من همیشه پشتو پناهم بودن با این که ازشون کوچکترم اما بازم رهام نکردن خیلی اذیتشون کردم اما عاشقانه بهم عشق ورزیدن مثله مادر و گاهی بیشتر از مادر بعضی وقتا فکر میکنم اگر نبودن چی میشد من چی میشدم بخصوص خواهر بزرگم که هرچی دارم بعد از خدا از محبتهای او دارم خواهری که منو همیشه تشویق میکنه تنهام نمیزاره و کمکم میکنه شاید اغراق نباشه که بگم مثله خواهرای من تو دنیا نیست .
دارم این متنو مینویسم برای خواهرام برای خواهرم که مدتهاست ندیدمش برای خواهرم که شبا چشامو میبندم تا فقط صورتش یادم بیاد تو خونه که تنهام باهاش حرف میزنم صداش میکنم داد میزنم گریه میکنم شاید صدامو بشنوه شاید مثله همیشه مرحمی بشه برای دردام گوشی بشه برای ناله هام با جمله هاش همون جمله های کوتاهش که پر از معنا بود و راهو بهم نشون میداد خواهرم مثله ققنوس منو نجات داد و خودش سوخت و هیچ کس نفهمیدو نمیفهمه که چقدر برام زحمت کشیده اون برام خواهر نیست امید زندگیمه هر جا که باشه دلم گرمه که هست
عزیزدلم خواهر جون الان کجایی؟
دلم برات خیلی تنگه
اسمت که میاد نمیتونم اشکمو نگه دارم. به کجا پیام بدم به کی بگم دلم برات تنگه
یادته خونت بودم همین روزای محرم بود با هم صحبت میکردیم گفتی ی روز انقدر درگیر زندگی میشی که میگی خواهر چیه
خواهر جون من درگیر زندگی شدم خیلی هم درگیر شدم ولی دلم از یاد تو دست برنمیداره الان که تو کوچه روضه زینب میخونن من فقط یاد تو ام خواهر زینب من تویی فقط ببینمت فقط بیا برام صحبت کن مثله همیشه راهنماییم کن هر چی تو میگفتی من گوش میکردم من خواهر بدی بودم اذیتت کردم یادمه اون شبی که از ماشین پیاده شدمو رفتم تو بیابون تو منو صدا میکردی گریه میکردی نمیدونستم ی روز اینقدر دلتنگت میشم دلتنگ صدات دلتنگ بوت
مثله مادر مواظبم بودی شبای امتحان کنارم بودی تا درس بخونم همیشه نگرانم بودی راهنماییم میکردی راه زندگی رو یادم میدادی
خواهر جون اشکام میریزن نمیزارن بیشتر بنویسم از دلتنگیم تمام صفحه پر شد از قطره های دلتنگیم
بیا بخون ببین چی نوشتم ببین خودت گفتی خوب مینوسم خودت مشوقم بودی شبا ستاره ها رو بهم نشون میدادی میگفتی دوست داری ستاره شناس بشی ؟
آخ خواهر جون غم دوری رو الان درک میکنم البته کوچیک بودم ۱۰ سالم بود شما تربت بودیدو من مه ولات اون زمانم هر شب دلتنگتون میشدم نمیدونم چرا همیشه باید ازتون دور باشم شاید از بس اذیتتون کردم از نعمت با شما بودن محروم شدم
خواهرای من دو تا فرشته هستن
از خدا میخوام ی روزی دوباره کنارهم سه تایی خوش بگذرونیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
برسد به دست اون بالایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نبود چشم هایت خاکسترم می کند
مطلبی دیگر از این انتشارات
دستور بده مرا تا ابد به خودت تبعید کنند!