راز تو در نگفتن ها

نمی خواهم دوست داشتنت را به واژه‌ها بیالایم.

واژه ها جادوی تو را منتقل نمی کنند.

وقتی می‌گویم دوستت دارم، گویی صدایی ساده از حنجره ام برمی‌ آید، طوری که انگار میلیاردها انسان دیگر هم مانند تو هست.

انگار نه انگار که تو تنها کسی هستی که اینگونه می خندد، انگار نه انگار که نگاه تو مانند قندی در دلم آب می شود.

انگار نه انگار که تک تک جزئیات تن ات منحصر به فرد است و من تک تک پیچ و خم و خطوط آن را از برم...

واژه‌ها یگانگی تو را نمی شناسند.

وقتی می‌گویم عاشق دستانت هستم، گویی دستان تو همچون میلیاردها دست دیگر در جهان است. نه! دست‌های تو موجی نرم بر ساحل روحم است.

حتی سکوت تو نسیمی‌ست که از میان جنگل های دور می‌وزد.

تو یک نفر نیستی...

تو مانند هیچ کس دیگری نیستی...

نمی خواهم با زبان با تو سخن بگویم

بگذار خیره نگاه ات کنم... .