رد نبودت...

در راه بارها از خواب پریدم  اما تلفن ام دیگر نامت را نشان نداد...
در راه بارها از خواب پریدم اما تلفن ام دیگر نامت را نشان نداد...


بوی گل داوودی و مریم پیچیده توی خونه
دارم غمگین ترین و شرح حال ترین آهنگی که دارم رو گوش میدم
تا اونجایی که میشه توی مغزم دعواست
بغضم دنبال یه راه میگرده که بیاد بالا
چونه ام داره می لرزه و چشام تر میشن
رگای دست راستم دارن درد میکنن وقتی کشیده میشن
روی تشک نشستم
آهنگو گذاشتم روی تکرار
موهام ژولیده است و ریخته روی گردنم
دوباره آهنگ شروع شد
یکم دارم سخت نفس می کشم
نفس عمیق میکشم و یکی یکی خاطرات تلخم میان جلوی چشم و رژه رو شروع میکنن
چشام دوباره تر میشه
فکر کنم دارم خون دماغ میشم
توی دماغم بوی خون پیچیده
دراز کشیدم ولی باید دوباره بشینم
کاش بوی خون تموم بشه و خون دماغ نباشه
ساعت ۴ شد
چشام دوباره دارن تر میشن
گوشی مامان با بلند ترین صدا داره اذان میگه
آهنگو قطع میکنم
چشامو پاک میکنم
دوباره بوی خون زیاد شد
دماغمو بالا میکشم
به ویس بارونی که دوستم فرستاده گوش میدم
دوباره بوی خون
یه لحظه چشام سیاهی رفت
از این پهلو به اون پهلو شدم تا شاید بوی خون کم بشه
حس میکنم سرم داره گیج میره
منطقی اینکه گوشی رو بذارم تا یکم شرایطم نرمال بشه ولی دلم نمیخواد از نوشتن دست بکشم
دوباره بوی خون
دوباره بوی خون
بوی خون داره بیشتر و بیشتر میشه
سرم درد میکنه و تسلیم میشم و گوشی رو میذارم...
بوی خون توی دماغم بیشتر میشه و چشام بسته میشه
تصور بودنت توی خونه جون میگیره و دیگه بوی خون رو نمیشنوم
چشامو محکم تر میبینم که مبادا تصویرت از کنارم بره
آروم میای کنارم و دستمو میگیری
به چشای کم جونم نگاه میکنی و میگی دوباره کم خوابیدی ؟
سرم سنگینه ولی با زور میارمش بالا و میگم وقتی تو رفتی خوابم باهات رفته و مثه تو برنمیگرده
گونمو نوازش میکنی ولی من اشک میریزم
بهت میگم دوباره اومدی هوایم کنی و بعدش سرد بشی ...
میگی نه
صدات توی گوشم میپیچه
بوی خون بیشتر میشه و چشام دیگه هیچی رو نمی بینه
نمی دونم چند ساعت یا چند روز گذشته ولی چشمامو که باز میکنم حضورت واقعی تر شده ؛نمی دونم کجام ولی هنوز بوی خون توی دماغمه...


پ.ن: دوس دارم نظرتون رو درمورد این متن بدونم ...

پ.ن دوم:اون شبه شعری که زیر عکسه رو خودم نوشتم ...

پ.ن سوم: بعد از یک ماه چیزی ننوشتن تصورم این بود که با یه متن شاد برگردم ولی چه میشه کرد که زور غم از همچی بیشتره...

پ.ن چهارم:مثل همیشه این متن فقط تراوشات ذهن منه و هیچ مخاطبی نداره