زیتون عزیزم، در چه حالی؟

از اونجایی که هیچ شخص واقعیی برای مخاطب به ذهنم نمی‌رسه، برای خواهر بزرگ‌ترم، زیتون که ایران نیست نامه می‌نویسم. شاید یه روز به دستش رسید :)

زیتون عزیزم، این تابستان در زیر آفتاب تند و ساعت‌های خالی به چه کاری مشغولی؟

مشتاقم برایت از خودم و تغییرات اطرافم بگویم. اگر بدانی این روزها چقدر از محدوده امن‌ام کنده شدم! برایت از گوشی جدیدم گفته بودم، حالا باید از تغییر دکوراسیون اتاقم بشنوی. ایده مامان بود و دیروز در عرض کمتر از یک ساعت پناهگاه کوچک و شیرینم به‌کلی متحول شد! الان حتی از قبل هم دوست‌ترش دارم.

از سه‌شنبه که "تمرین کمانچه" به شیوه‌های گذراندن وقتم اضافه شد حس فوق‌العاده‌ای دارم. دیروز مامان مرا با حضور ناگهانش هنگام تمرینم ترساند. به نظر می‌رسید او حتی بیشتر از من مشتاق باشد، و پیداست که چقدر خوشحال است که باری دیگر نوای موسیقی خانه‌مان را در آغوش می‌گیرد ♫。♪ ˚♬ ゚.

زیتون جان باورت می‌شود امروز من بیشتر از پنج ساعت از گوشی‌م استفاده کردم؟ از دست خودم عصبانی شدم. قول دادم این عدد رابه حداقل برسانم. همه‌اش تقصیر یوتیوب است! چطور امکان دارد بتوانم زمانم را بدون موسیقی بگذرانم؟ موسیقی‌های خود گوشی‌ام به بیست‌تا هم نمی‌رسد و من هم بی‌حوصله‌تر از آنم که همه را دوباره دانلود کنم. به نظرت برای کسی که این کار را برایم انجام دهد چقدر حقوق کافی‌ست؟

زیتون، شنبه روزی‌ست که برای سایزگیری یونیفرم به مدرسه می‌رویم. تصور کن، این اولین باری‌ست که به عنوان "ری‌رای نهمی" وارد مدرسه می‌شوم! گاهی برایت ناراحت می‌شوم که دیگر فرصت تجربه این حس‌ها را نداری. چهارشنبه در کلاس دو آیسان گفت مدارس هفتاد روز دیگر باز می‌شوند و همه از یادآوری مدرسه منزجر شدند. وقتی نیلا گفت مدرسه را دوست دارد و به‌نظرش مکانی انگیزه‌بخش است، همه مخالفت کردند.

اگه چیزی باشد که از اعماق قلبم خواهانش باشم، ایجاد تغییری در ذهن‌هایی‌ست که مدرسه را "زندان"می‌بینند. ای‌کاش به چشم‌هایشان مهلتی می‌دادند که کمی از خوبی‌های این محیط را هم هضم کنند. حالا جالب است که مدرسه‌مان ایدئالی برای "یک مدرسه خوب" است!

زیتون جان، غیر مدت طولانی‌ای که این روزها در فضای مجازی گذراندم، چیز دیگری به‌شدت ناراحتم می‌کند زمان خوابم است. چند شب پیش افکار آشفته‌ام نگذاشتند قبل دوازده بخوابم. چقدر وحشتناک‌ست، نه؟ قسمتی از بدنت برای استراحت دست و پا بزند و قسمت دیگر دیوانه‌وار مانع‌اش می‌شود.

دیشب به سرم زد هم‌زمان با نواختن از خودم فیلم بگیرم و برخلاف انتظارم چیز خوبی از آب درآمد. تمرینم کافی نبود، اما نور و زاویه و چهره‌ام به خوبی در فیلم افتاده بود و ازش راضی بودم. خدا را چه دیدی، شاید این سرگرمی ساده -ضبط فیلم- روزی تبدیل به حرفه‌ام شد!

این ایده همین چند ساعت قبل به فکرم رسید، اما دوست داشتم با تو به اشتراک بگذارم. شاید بتوانی کمکم کنی. من یک شخصیت خلق کردم که فعلا "پاتریشیا" می‌ناممش. این یک روش داستان نویسی‌ست که ابتدا شخصیت اصلی را خلق کنی و سپس به فکر داستان برایش باشی. پاتریشیا دختر جوانِ مستقل و پایبند به اعتقاداتش است. نسبتا درونگراست، اما می‌داند چطور از خودش دفاع کند و "نه" بگوید.

طرز فکر پاتریشیا در طول داستان تغییر می‌کند و از سرزنش‌گر "اشتباهات گذشته" به دانش‌آموز آن‌ها تبدیل می‌شود و متوجه می‌شود خطا برای رشد الزامی‌ست. در این صورت او باید تا حدی کمالگرا باشد، درست می‌گویم؟

زیتون عزیزم، این روزها بیشتر از همیشه در دنیای بیکران موسیقی، کتاب و فیلم غرقم و نمی‌توانی تصور کنی چقدر خوشحالم. این حس خوب را برای تو و همه‌ی کسانی که لایقش هستند آرزومندم. گاهی اوقات بی‌اندازه دلتنگت می‌شوم. همان شبی که بی‌خوابی امانم را بریده بود بیشتر از هر زمانی به تو نیاز داشتم.

و حتی اکنون که در حال نوشتن هستم جای خالی حضورت را به شدت حس می‌کنم. اگر الان پیشم بودی از شیرقهوه‌های مخصوص خودم برایمان درست می‌کردم. می‌توانستیم امروز به کتاب‌فروشی سربزنیم. من دنبال "کتابخانه نیمه‌شب" اثر مت هیگ و تو دنبال "داستان من" از مرلین مونرو.

عصر به پیشنهادت یک فیلم کلاسیک می‌دیدیم، نقاشی می‌کشیدیم، شرلوک هولمز می‌خواندیم، راجع به تجربه‌های اخیرت صحبت می‌کردیم و ...

اگر من جای تو بودم از منتظر گذاشتن و به حسرت انداختن خواهر کوچکم کلی عذاب وجدان می‌گرفتم.

حرف‌هایم را به دل نگیر، همین ارتباط نوشتاری که با هم داریم راهی برای کاهیدن دلتنگی‌ست.

فراموش نکن چقدر دوستت دارم.

جمعه 23 تیر 1402، ری‌را -گنجشک کوچکت-

پ.ن: در پاکت برایت چند عکس چاپ‌شده فرستادم.



صحنه‌ای که فکر نمی‌کردم بتوانم دوباره ببینم.
صحنه‌ای که فکر نمی‌کردم بتوانم دوباره ببینم.


قسمتی از دیوار ناکامل اتاقم :)
قسمتی از دیوار ناکامل اتاقم :)


می‌دانی شرلوک چطور مسائل را حل می‌کرد؟
می‌دانی شرلوک چطور مسائل را حل می‌کرد؟


برای علاقه‌ای که به عکس‌های نایاب از آدری داری
برای علاقه‌ای که به عکس‌های نایاب از آدری داری