سلسله مناجات؛

چشمانم را گشوده‌ام،‌

به سوی آسمانی بی‌کران و ابدی،

دل را به یادگاری از خاک و آتش می‌سپارم.

ای نور، ای شبنم، ای بهار بی‌دسترس،

گوش به دعای خاک و دل به خواسته‌های آسمان دارم.

در دستانم، دانه‌ای از امید دارم،

و در قلبم، نغمه‌ای از رازهایی نهان.

من جویای آن چیزی هستم که میان زمین و آسمان گم شده،

دنبال حقیقتی که هیچ زبانی توان گفتنش را ندارد.

و هر کلمه‌ای که از زیر لب‌هایم بیرون می‌آید،

به شعله‌ای تبدیل می‌شود که آرامش را به دلتنگی‌های خاک می‌بخشد.

ای جویبار زمان، ای بذر دانایی،

در دل من ریشه کن، که هر لحظه نیاز به روشنایی دارم.

اگر اندکی از این بادیه‌ی پررمز و راز

به من هدیه دهی،

دلم از خوشبختی لبریز خواهد شد

و جهان رنگ و رویی تازه خواهد گرفت.

آمین
آمین

آمین.