EHA·۱۶ ساعت پیشدر آستانهٔ ناپدید شدنتEHAنمیدونم این کلمهها بهت میرسن یا نه. نمیدونم اصلاً هنوز اونطرف در ایستادهای، یا همین لحظه، پا گذاشتی به جایی که دیگه صداها نمیرسن…
EHA·۳ روز پیشقار قارهای یک کلاغ خاصاین قسمت: درباره خواهر و برادران(با لحجه قاطی مشهدی و نمیدونم چی) مِگَن که برادر و خواهر داشتن یه نعمت بزرگ و قشنگیه که نصیب هر کسی نِمِشه…
EHA·۳ روز پیشمیان سایه ها و گل هاEHAدر دل تاریکی، جایی میان زمینی که هنوز بوی دلتنگی میدهد و آسمانی که هیچ خاطرهای ندارد، ایستاده بود.نه برای رفتن آمده بود، نه برای ماندن…
EHA·۳ روز پیشسیناپس فیلمنامه(خلیج همیشه فارس)به نام خدا! من یه نویسنده تازه کارم که علاقه زیادی به فیلمنامه نویسی دارم، طرح های زیادی دارم و در لحظه ایده ها به ذهنم میرسن، این ایده رو…
EHA·۳ روز پیشافسر شکلات هاEHA شمارهٔ یکمن افسرم، اسمم تو شناسنامه افسره که خدا بیامرز مادربزرگم انتخابش کرده، همه منو به این اسم صدا میزنن چون دوستش ندارم، آره دوستش…
EHAدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۳ روز پیشسالهای دور از توEHA به نام تو، که هنوز در صدای ویولنِ خاموشِ دریا مینوازی...امشب، در میان امواجی که چون بغضهای فروخورده بر ساحل میکوبند، ایستادهام؛ تنه…
EHA·۳ روز پیشموج آبی(p5)EHA ! خواندن این رمان به افراد زیر هیجده سال توصیه نمیشود! ____________________~•بیمارستان، چند هفته قبلآوین کنار تختِ امیرعلی که چند دقیقه…
EHA·۸ روز پیشبه تو مربوط نیست(p3)روای: آخرای پاییز بود و زمستان سختی در راه؛ نیلا فکر میکرد که تینو درس خودش را گرفته و دیگه با او درگیر نمی شود. و خود تینو هم همین را خواس…
EHA·۸ روز پیشموج آبی(p4)EHAقبل از هرچی تسلیت میگم به تمام ایران، جنوبی های خونگرم و عزیز، من خودم جنوبی ام و واقعا از حادثهٔ تلخ چند روز پیش که در بندرعباس افتاد،…
EHA·۲۱ روز پیشبه تو مربوط نیستEHAراوی: با شنیدن صدای زنگ، همهٔ بچه ها کیف و کتابشان را جمع کرده و بدو بدو با سر وصدا از کلاس درس خارج شدند. نیلا چون مبصر کلاس بود، پنجر…