در انتخاب شایدها هیچ اجباری نیست°-°Intp
شاید هیچوقت نرسی شاید هم نه...

زمستان است. سردت نیست؟ نیازی به آغوشم برای گرما نداری؟
من خوبم. گرما را در قلبم دارم. حضورت در من، زندگی بخش است و زندگی پُر از گرمای امید حضور تو. من اینجا ایستادهام، درست پشتِ پنجرهای که یخزده، اما نفسهایم مهِ گرمی روی شیشه می گذارند؛ مهی که اسم تو را مینویسد و محو میشود.
تو را که میبینم آن هم در میانِ دانه های برف و در هنگامِ برف بازی وقتی لبخند میزنی میخواهم همراه تو همقدم بشوم اما نمیتوانم. هر قدم، تو را دورتر میبرد. مگر فرشته ها اجازه ی ماندن دارند؟
نمیخواهم که بروی؛
به دور از دیدگان من بروی،
فقط بیا به آغوشِ این دلداده.
هر شب قبل خواب اسم تو را آرام در ذهنم زمزمه میکنم. نه برای اینکه فراموش نشوی، برای اینکه آرام بگیرم و وقتی چشمانم را میبندم، صدایت را میشنوم.
کاش خواب تمام نمیشد.
کاش در دنیای واقعی هم تو را داشتم.
کاش لحظه به لحظه ی خود را با تو میگذراندم.
هر بار میدانستم این وداع، آخرین نیست، اما همیشه سختترین است.
در کنارم نبودی ولی فقط کافی بود چشمهایم را ببندم آنوقت تو کنارم بودی انگار که همیشه اینجا بودی.
غمنامهٔ کسی است که تمام قامتش به عشق خم شد، اما معشوق حتی سایه اش را بر زمین ندید.
..........

او را هر روز میدید، اما نه از نزدیک؛ نه در گفتگو، نه در لمس. فقط در فاصلهای که همیشه حفظ میشد، مثل نوری که از پشت شیشه عبور میکند اما گرم نمیکند. دلش گرفته بود، نه برای از دست دادن، بلکه
برای نداشتن.
و حالا، قرار است برود.
بیآنکه حتی بداند دلی برایش تپیده، کلماتی برایش نوشته شده، یا رویای شبانهای با لبخندش شروع شده.
...
چه تلخ است وقتی کسی میرود، بیآنکه بداند پیش از آمدنش هم، تمام دنیای کسی شده بود. او هیچوقت نرسید... نه که نخواهد، نه که نداند؛ اصلاً خبر نداشت که دل کسی، در سکوتی سنگین، به نامش تپید.
هر روز از کنار دلی میگذشت که با نگاهش زنده بود، بیآنکه لحظهای حتی بخواهد سر بچرخاند. و حالا که وقت رفتنش رسیده، تنها کسی که دلش را جا میگذارد، کسیست که هرگز نداشتش. اما هر شب، تمام شعرهایش را به نام او مینوشت. کاش فقط یکبار، یکبار نگاه میکرد.
اگر فقط یکبار نگاه میکرد، شاید در عمق نگاههای عاشقانهی او، میفهمید که دلی برایش میتپد. شاید دل خودش هم بیصدا میلرزید، شاید عشق، راهی میان بیخبریها باز میکرد. قدرتِ عشق، گاهی از یک نگاه شروع میشود،
و گاهی هرگز فرصتی برای آن یک نگاه پیدا نمیشود...

...
KRK
مطلبی دیگر از این انتشارات
هنوز هم..
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه صد و نه ( نامه ای از چخوف برای تو)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تسلیت من به من برای تو