شب مهتاب

تو را دوست دارم همچون  شاپرکی عاشق  پرواز
تو را دوست دارم همچون شاپرکی عاشق پرواز


باز با یاد تو یک شب من از آن کوچه گذشتم
کوچه‌ای که تو را در دل خود جا داده بود
نور مهتاب بر دیوار، غزل می‌خواند و می‌گفت
از شب جدایی و از خاطره‌ای که فراموش نبود
در سکوت کوچه، صدای پای تو می‌آمد
در نسیم خنک شب، بوی موهایت پیچید
یاد آن روزها که با هم می‌گشتیم در این کوچه
یاد آن لحظه‌ها که دل به هم می‌بستیم
هر قدم که برمی‌داشتم، قلبم تندتر می‌تپید
چشم‌هایم به دنبال تو در تاریکی می‌گشت
در خیالم، تو را در این کوچه می‌دیدم
با همان لبخند شیرین و آن نگاه مست