شیرین ترین رویا.

...
...

خواب دیدم که هستی...

نمی دانم چه آفتی ست بر جانم که شبها قبل از خواب به سودای نبودت و ترس نرسیدن به تو فکر میکنم ،از آن فکر هایی که روح آدم را می‌بلعد ،از آنهایی که حداقل چندین مرتبه از خواب بیدارت می‌کند و وادار ات میکند که تنها رد بودنش را نگاه کنی و با امید اینکه هنوز هست چشمانت را دوباره ببندی
دیشب  آنقدر به تو فکر کردم که تا به خودم جنبیدم دیدم ساعت ۵ صبح شده و من همچنان بیدارم اما دیگر فرار از کابوس ات بس بود و باید میخوابیدم ،برای همین با ترس و لرز چشمانم را بستم و بخواب رفتم اما همیشه دنیا بر یک قرار نیست...
روح سرگردان من امشب ،روح دلخواه اش را دیده بود و مرا به رویاهایم کشانده بود
من و تو در مقابل هم
نگاهم کردی از آن نگاه هایی که دلم را هری ریخت و با خود زیر لب گفتم همین چشمانت مرا دیوانه کرده است ..
دستم را گرفتی و آنجا بود که از خدا خواستم که از این رویا هیچ وقت بیدار نشوم و بعد از دیدنش مرگ هم برایم لذت بخش خواهد بود.
آغوشت را برایم باز کردی و من با کمال میل قبول کردم که خودم را در آن مکانی که برایم حکم خانه را دارد گم کنم ،من در آغوشت گم شدم اما تکه های شکسته خودم را پیدا کردم و دلم میخواست این احساس شیرین واقعی باشد
در کنارت راه رفتم و روح سرگردانم فراموش کرد که این فقط رویاست
در کنارت نشستم و یادم رفت که من فقط حیران تو ام
در کنارت خندیدم و یادم رفت که تو مشتاق نیستی به من
در کنارت از همه چیز لذت بردم و یادم رفت که این رویا کوتاه تر از شب است.
در خوابم ساعتها برایم حرف زدی از چیزهایی که روی قلبت سنگینی می‌کرد و در واقعیت خیال گفتنش را نداری و من برایت سراپا گوش بودم،شبیه مادری بودم که اولین بار به کلمه های کودکش گوش می‌دهد...راستش را بخواهی با هر کلمه که میگفتی قندی در دلم آب می‌شود و ظرف شادیم بزرگ و بزرگتر می‌شود.
در آخر صحبت مان دوباره دستم را گرفتی و گفتی از امروز برایم بنویس ،بنویس چون با هر نوشته ات قلب آشوبم را آرام میکنی ...من از خواب بیدار شدم و برایت نوشتم چون محال است از من چیزی بخواهی و من انجامش ندهم
از خواب بیدار شدم و هزار بار چشمانم را بستم تا دوباره عطر تنت را بشنوم
از خواب بیدار شدم و برای اولین بار تکه ای از قلبم در خواب جا ماند
از خواب بیدار شدم و آرزو کردم ای کاش دوباره آن چشم ها را ببینم
از خواب بیدار شدم و دنبالت گشتم
ای کاش از رویای بودنت هیچ وقت بیدار نمی‌شودم.

رویای تو این چنین مرا شیدا می‌کند ،حال ببین بودنت چکار می‌کند با قلب درمانده من.

پ‌.ن:اهنگ‌نوازش از ابی رو گوش بدید بعد از خوندنش.