قبل از

قبل از اینکه بمیرم اینها را برایت مینویسم. قبل از اینکه جان دهم و از همه چیز رها شوم. از بیدار ماندن، از نور قرمزی که توی چشمم میزند، از سکوت پر خدشه، از نوشتن، از نفس کشیدن، از تنگی قفسه ی سینه ام.

نمیدانم شاید واقعا این آخرین شبی باشد که مینویسم و این کلمات آخرین حرف هایی باشند که مینگارم. قبل از اینکه این کلمات را بنویسم کمی با مادرم بد خلقی کردم و از پدرم درخواست پول کردم و به چیز هایی که بقیه در مواجه با آن گریه میکنند با حواس پرتی خندیدم. من قبل از آن به یاد آوردم برنامه ی روزانه ی امروزم را تمام نکردم و صفحات کتابم را نخواندم. من قبل از آن به تبریک پیشاپیش تولدم از طرف دوستی قدیمی پاسخ دادم و برای بار هزارم نامه ای که برای دوست دیگرم ایمیل کردم را خواندم. من قبلش سایت کوچک به درد نخوری که داخلش مینویسم را چک کردم و از خودم برای بار هزارم بدم آمد. قبل از اینکه این کلمات را بنویسم در رخت خواب دراز کشیدم. من قبل از اینکه این کلمات را بنویسم نفس کشیدم. به صدای خیلی آرام لمس حروف کیبورد گوش سپردم و به صفحه ی کیبورد با عکس آب با حروف معلق نگاه کردم. من قبل از اینکه بمیرم این نامه را برایت نوشتم. شاید این آخرین حرف هایی باشد که مینگارم.