لحظه را دریاب


لحظه را دریاب
✍🏼در زندگانی، لحظه هاییست
آغشته به اندوه چون سراب،،،
لحظه های حیرت بار از نبودن ها
که هستی بودنت را فریاد گویان است
و تو چون چشمه ای پاک و زلال
در جویباران میکنی فریاد،،،
چون باد رقصان درهوای پاک
پر از پرواز در دشت و بیابان ها
و کودک اندیشه ات سر مست
از آواز زیبای پرستوها، چکاوک ها
گفت و گویی میکنی با روح خود،،،
آیا کسی در کوچه باغ آرزو هایم
هنوزم، هست تا جانم کند آزاد،،،
در زندگانی لحظه هایی هست،
پـر از شوق لحظه هایی که تو
را باشد اندیشه ی بسیار
لحظه های امیدوار بودن،
به فرداها،،،، رسیدن ها به آن بالا
چون قطره ای در چشمه های،
نور رقصیدن،،
آن لحظه ها
از خویشتن رستن،
سفر بر زورق آمال،،
آن لحظه ها را با خدا بودن
لحظه ها رفتند و مانده روزگاری
از اگر،، اما، و شایدها
و گر امروز این هستم
گناهم چیست نادانی؟؟،
گناهی، سخت تر از این که من زن
هستم و به تعبیر کلامی.زن نیمه ای
از مّردان است

گفتم از درد عشق تو سرگشته و حیران مـَنـم
گشتم چنین بر حال بـد دور از رخ جانان مـَنـم

گفتا مـَنـم درمان تو جانم فدای جان تو
از درد دوری ام مـَنـال پیوسته هستم یاد تو

گفتم شبم چون سال شد از بار هجر نالان مـّنـم

گفتا. به وصل من کنون این درد و هجران را بکش
وین سال ها چون بگذرد هستم مـُرید خوان تو
#صدیقه_جـُر
#من_قلمم