نوشتن، اولین راه برای درمان!
من خودمو زدم.
تو که به اون حرف خنده داره نخندیدی من خودمو زدم، اون روز که سیگار پشت سیگار روشن کردی من خودمو زدم، دست از روزنامه خوندن برنداشتی من خودمو زدم، از بیست و چهار ساعت روز بیست ساعتشو خوابیدی من خودمو زدم...
ولی کسی نفهمید، خودتم نفهمیدی من چقدر خودمو زدم که خوب نیستمای تو رو نبینم!
هربار یجور، یبار از فکر تو، گوشی از دستم پرت شد تو صورتم و یبار پله رو ندیدم و با مخ رفتم تو دلش، یبار چشمام خیره تو فکر تو بود که قابلمه آتیشی دستمو بوسید، یبار گوشه کابینت نوک تیزش منو ندید، من هربار خودمو زدم، هربار...
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیشم بمآن
مطلبی دیگر از این انتشارات
شب نویس
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوست داشته شدن| شعر