نامه ای برای تو....
این برای توعه عزیز ترینم....
حرفا هایی که خیلی وقته میخوام بیام پیشت رو بزنم ولی دلش رو ندارم بیام و دست بکشم رو اون سنگ سرد، اخه میدونی تو از سرما بدت میاد. دلش رو ندارم بیام دست بکشم روی اون سنگ سرد سیاه و فکر کنم بعد 7 ماه خاک با اون صورت قشنگت چیکار کرده؟؟
دلم خیلی برات تنگ شده عزیزکم خیلی......
دلم تنگ شده برای پارسال این موقع که تک تک خیابون های تجریش رو متر کرده بودیم. دلم تنگ شده برای اون پا دردی که دم عید از دستت داشتم، انقدر سخت پسند بودی کل بازار هارو باید میگشتی تا قشنگترین لباس رو پیدا کنی میدونی دلش رو ندارم بیام سر خاکت فکر کنم وقتی داشتن یه لباس سفید ساده تنت میکردن جالت چجوری بود؟
من بعد تو بزرگ شدم قد کشیدم رشد کردم فهمیدم چجوری خودت دردامو به دوش بکشم. نمیدونم حال تو الان چجوریه ولی حال ما خیلی بده خیلی.
تو نیستی دیگه...
این یه حقیقته یه حقیقت که هنوز هیچکس باهاش کنار نیومده. حال ما خیلی بده عزیزم. خبر از گریه های مامان نصفه شبا داری؟؟ خبر داری بابا زیر غم نو کمرش شکست و هیچی نگفت؟؟
من هنوز دلشو ندارم از جلو در اتاقت رد شم. هنوز وقتی رد میشم بوی تنتو حس میکنم هنوز وقتی رد میشم صدای خنده هاتو میشنوم هنوز وقتی رد میشم صدای حرفات تو گوشمه.
بعد رفتنت هیچکس دلشو نداره بره تو اتاقت هیچکس دلشو نداره به وسایلت دست بزنه.
من هنوز شبا تو خیالم بغلت میکنم گریه میکنم بوست میکنم و با حسرت نداشتنت میخوابم.
تو نیستی و من تنها غصه ی درسی که پاس نشدم و خوردم، تو نیستی و من تنها غصه ی غذایی که سوخت رو خوردم، تو نیستی و من تنها شکستم من تنها مردم.
تو خبر داری روز رفتنت چه قیامتی شد؟؟ خبر داری هرکی میومد تو شوک بود؟؟ اخه تو حالت خوب بود
من بعد تو بزرگ شدم....
یادگرفتم چجوری حقمو بگیرم، یاد گرفتم دمای اتاق باید چقدر باشه تا گلام نمیرن، یاد گرفتم لباس هام رو چجوری اتو بزنم، یاد گرفتم به کاکتوسا چقدر اب بدم، یاد گرفتم چجوری خودم زخمامو ببندم، یاد گرفتم چجوری شب هارو با گریه صبح کنم و هیچی نگم.....
همه ی اینارو یاد گرفتما.... ولی زندگی بدون تورو هنوز نه
شاید باورت نشه ولی یه روزایی که تو خونه تنهام بلند اسمتو صدا میزنم، یه روزایی که خونه تنهام دو تا لیوان چایی میریزم، فیلم مورد علاقه ات میزارم و وسط بلند بلند خندیدم یهو چشمم می افته به مبلی که همیشه میشستی چشمم می افته به لیوان چایی که پر مونده چشمم می افته روی میز که فقط گوشی من روشه و میفهمم تو نیستی.... هنوزم نیستی
من رویا هامو با تو گذاشتم تو قبر چون من ایندمو با تو دیده بودم....
و من هنوز انقدر قوی نشدم که اینده ای که با تو دیدم رو تنها زندگی کنم....
روزا رو با دانشگاه و باشگاه و دوستام و کلاس ها میگذرونم ولی شبا رو چیکار کنم؟؟
شبایی که از غصه پر میشه دلم شبایی که میشینیم سر میز شام و همه زل میزنن به جای خالیت.
ما چجوری سال رو تحویل کنیم بدون تو؟ چجوری؟؟
بعد رفتن تو اسمونم رنگش تیره شد...
نمیتونم فرار کنم ندا...
نمیتونم از نبودنت فرار کنم. نمیتونم فرار کنم که دیگه نیستی و من موندم و یه مشت عکس و خاطره که فقط بنزین رو اتیش دلمه. نمیتونم فرار کنم که دیگه سال تحویل تا بمب رو میزنن نمیپری بغلم. نمیتونم سر سفره هفت سین جای خالیت رو ببینم و اشک نریزم. نمیتونم وقتی از خرید عید برمیگردم سریع نیام تو اتاقم خرید هامو نشونت ندم. نمیتونم به این فکر کنم که چند وقته اسمت رو گوشیم نیوفتاده و اشک نریزم. نمیتونم به این فکر کنم که دیگه نمیتونم صدات رو بشنوم و اشک نریزم. نمیتونم به این فکر کنم که نیستی و نمیرم.....
دلم خیلی برات تنگه عزیز ترینم....
خیلی زیاد...
میدونم جات خوبه ها ولی جایی که ما هستیم فرقی با جهنم نداره.
اوایل گشتم با بفهمم چرا خدا تورو برد؟ توان چی رو دادی؟ چرا تو هشت میلیارد خانواده دست گذاشت رو ما؟
میدونی به چی رسیدم؟؟؟
این دنیا برای تو با اون قلب مهربونت زیادی کثیفه عزیزم.
دلم برات تنگه ندا....
کاش بیدار میشدیم میدیدم تو پیشمونی و همه ی اینا خوابه.
دلم برات تنگه ندا...
خیلی تنگه...
مطلبی دیگر از این انتشارات
بی احساس
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه به یک دوست
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامهی دوُم