در تلاش برای «ایستادن بر روی شانه غولها» | Mo3Beh@
«نامهای به خانوم بهنامفر»
جو روبیک فردی بود که در مسابقات دو چرخه سواری رام که نزدیک به ده روز طول میکشید 12 ساعت زودتر از هر کس دیگهای به خط مسیر رسید. در بهترین حالت بقیه نصف روز ازش عقب تر بودند. اون دیوانه وار رکاب میزد و هیچ چیزی جلودارش نبود. مثل من که...
دانشمندان و ستارهشناسان توسط تلسکوپهای دقیق، اسرار را میان تودههای آسمانی بررسی یافتهاند. نورهای هوشمند، اطلاعات یکتای تلسکوپهای پیشرفته اخیر، به همراهی پتانسیل اکتشاف یا توسعه وابسته توانسته است فرصت رشد ارزشمند تکنولوژی را ازمیان زمان ارج نهد.
اگر فکر میکنی پاراگراف دوم بالا معنی خیلی واضحی نداره میتونی حرف اول کلمات اون را کنار هم بذاری و دوباره بخونی.
تا حالا حس گم شدن در کلمات رو داشتی؟ انگار حروف اندازه بادکنکهای بزرگی شدن و تو مثل آلیس در سرزمین عجایب در میونشون قدم میزنی. هیچ کدومشون به اندازه کافی نیستن که میخوای ولی در عین حال همشون رو میخوای برای توصیف حالت به کار ببری. مثل حس خرید تمام گلهای یک گل فروشی. انتخاب کلمات برای شروع نامه و توصیف تو مثل خریدن گل سخته. هیچکدومشون نمیتون بار سنگین زیبایی تو رو به دوش بکشن. نه گلها و نه کلمات.
اگر دست و پام رو با طنابی از جنس فیبر کربن ببندن، چشمام رو با واندا بلک به سیاهی بکشونن، گوشهام رو با تیتانیوم قاب بگیرن و دهانم رو قیر داغ بریزن؛ باز هم سلول به سلول تنم گواهی میدن. اگر سلول به سلول بدنم رو بکشند و اجزای بدنم رو با اسید از بین ببرند و اسید رو با رقیق سازی خنثی کنند و مایع اون رو با بیرنگ کننده، بیرنگ کنند و مایع بیرنگ اون رو با گرما تبخیر کنند و بخارات اون رو فیلتر کنند و کاغذ فیلتر اون رو بسوزنند و خاکستر اون رو به باد بدند و پخش در خاک بیابان کنن؛ آفتابگردانهایی که در اون خاک روییده میشن با لبخند بهت این گواهی رو میدن که من چقدر دوستت دارم.
خیلی گفتن که نرو. خیلیا گفتن نکن. خیلیا گفتن سخته. خیلیا گفتن نمیشه. ولی من انجامش دادم. قلبم رو روبانهای قرمز اکلیلی زدم و داخل جعبه پستی گذاشتم. مقصد کجا ؟ راههای دور دور. به کی ؟ یکی که خیلی خوشگله (آآآآ گاد غیر قابل تصور خوشگله) خیلی خوش سلیقهاس. خیلی خوش فکره (آی شما نمیدونین چقدر برای من طرز فکرای طرف مهمه.) خیلی خوش رفتاره. خیلی صبوره. خیلی مهربونه. خیلی خوش صحبته. خیلی خوش برخورده. خیلی پایهاته. خیلی متعهده. خیلی دل قرصه. خیلی زیبامنشه. خیلی خوش نوشه. خیلی خوش آدابه. خیلی خوش پنداره. خیلی خوش کرداره. خیلی زیبا مینویسه. خیلی زیبا راه میره. خیلی زیبا میخنده. خیلی زیبا لباس میپوشه. خیلی زیبا میکاپ میکنه. خیلی زیبا استرسی میشه. خیلی زیبا نگران میشه. خیلی زیبا شاد میشه. خیلی زیبا لج میکنه. خیلی زیبا آشتی میکنه. خیلی قشنگ با من حرف میزنه و خیلی قشنگ به من گوش میکنه و از همه مهم تر خیلی خیلی خیلی خیلی و خیلی شبیه منه :)
شاید همه عیبم کنن نکن بابا این کارا چیه. این همه دوری چرا؟ ولی نمیبینن که چقدر منو تو شبیه هم هستیم. میپرسین چقدر مگه شبیهته ؟ اونقدر که اگر رنگ چشمای من قهوهای کاکائویی باشه رنگ چشمای اون قهوهای کاکائویی خوشمزهاس :) اگر من عاشق علم باشم اون کتابهای علمی رو دو دقیقهای قورت میده. اگر من عاشق ستارهها هستم اون جزو کاشفان ستارههای جدیده. اگر من عاشق بستنی باشم اون یاد داره چطور بستنی ایتالیایی بسازه اگر من فرمول یک رو دنبال میکنم اون میدونه همیلتون توی کدوم Race با سه چرخ تموم کرد. اگر من عاشق شعر باشم اون بلده چطور کلمات رو کنار هم شاعرانه بچینه. اگر من موهیتو دوست داشته باشم، اون دوست داره تندترین موهیتو رو با من امتحان کنه. اگر من عاشق ایمیجن دراگونز هستم اون تا زیرخاکی ترین آهنگ ایمیجن دراگونز رو شخم زده. خلاصه انگار که یک روحیم در دو بدن.
و اما تو عشق زیبای من.
من میخوام بدونی اگر فردایی باشه من با تو میسازم. دلم میخواد اگر که سختی باشه با هم اون رو بگذرونیم. اگر شیرینی هست رو باهم شریک بشیم و اگر خوشحالی هست در کنار هم سپریاش کنیم. من بشم تکیهگاهت و توی جاهای سخت بهم تکیه کنی. تو هم بشی همون زنی که میگن «پشت هر مرد موفقی، یه زن درستکار هست.» تو بشو دلیل صبح پاشدن و سرکار رفتن من. منم قول میدم بشم دلیل شب بیداریمون. حالا یا بخاطر درس خوندن یا چیز دیگه:))))
من برات یار میشم یار وفادار میشم. دل داری ؟ دلدار میشم. با تو چشمام رو میبندم با تو صبحانه بیدار میشم. برات کتابدار میشم . دست زیر بالشت میشم. دکمه کنترل لپ تاب میشم. با هم سفر میریم و اونی که یهویی بیرون میزنه و با کل خرت پرت میاد میشم. برات دمنوش ساز میشم. ته دیگ سیب زمینی قاق دار میشم. نون ته کباب میشم و لقمه آخر پیتزا میشم. در رب سفته؟ در باز کن سیار میشم. نسخای اخمات میشم. سیگار لای لب هات میشم. خستگی در کن پات میشم. ذوق زدگی چشمات میشم. با تو مهمون میشم و تو مهمونیا پیدا میشم
تو باش کوه و باشکوه ،بشنو بی کم و کسر، اونه که میتونه، حس پشت سینهمو وصف کنه. قلبی که برات میزنه مچ. پروانه که میچرخه دورت کج، مثل حجاج توی مناسک حج. قلمی که برات شده فلج. نسخه کوچیکت توی مغزم که میکنه لج. اعماق عشقمون به گشادی یخچال ارج. زندگی داره خرج، پر درد و رنج. ولی اخرش یه جایی که پیدا میکنی گنج. دیدی منم بلدم بنویسم برات سجع؟
نصف جهان و شیطونیها. کنار هم بودنها. لحظات شیرین، عمیق و دلبستگیها. صدای نفس عمیقت در گوشم. زمزمه دوستت دارم در گوشت. اهدایی تیکه پیتزای صبونه تا موهیتو تند. اولین بوسههای رد بدلی. گرمای وجودت یا گرمایش جهانی ؟ دست گرفتنهای خیابونی و عینک دودیهای ست. حس لاکچری کلاسیک رستوران شهرزاد و میگوهایی که هنوز طعمش زیر زبونه. تحمل گرمای آفتاب و کادوهای خوشمزه. کتابخونه، چادر و اعمال شاقه در گوشه موشه کوچهها. صحبتهای علمی یا غرق شدن در صحبتهای احساسی. خداحافظیهای تلخ و سلامهای زیبا. صبونه آب پرتقالی یا خانومی یا اولین شیطونیها. حس کرختی یا هیجان فرداها؟ فرداها فرداها فرداها که قابل بیان نیستن. اکثرش یا تصویر سانسور شدهاند یا متن غیرقابل پخش. از کدومش بگم ازکدومش بگم تا بفهمی همشون بوی زندگی میدن. بوی زندگی و زندگی، حسی در کنار توعه.
و اما تو خانوم بهنامفر.
--...
شنیدیم که فردا تحولته. خب باشه....کوچه بازاریا میگن تولدته. روزی که چشمت رو به این جهان و گشودی یه عالمه آدم رو خوشحال کردی. یه عالمه رفیق که از داشتنت خوشحالن. یه عالمه خواننده که از خوندن امید و تلاش و حس زندگی و فعالیت گرفتن. یه عالمه آدم که قراره به دستت درمان بشن و یه عالمه آدم که قراره با مهربونیات به زندگی ادامه بدن. یه مادر که خوشبخت، یه پدر که خوشحال، خواهر/برادری که احساس صمیمیت کنن و همسری که بعدها حس آرامش و فعالیت رو در کنار تو ببینه. و شاید دو فندقی که به داشتنت ببالن و حس افتخار بکنن. همه اینها خدا رو شاکر هستن که تو رو به زمین فرستاده.
شاید بپرسی برنامه من برای روز تولدت چیه ؟
اول از همه که....
شیمی را با روانت تلفیق میکنم. قلبت رو بازی خواهم کرد؛ البته نه خودش. بلکه pH اش رو. رد نانوذرات مویت رو با برس آزمایشگاهی شونه خواهم زد. موینگی محبتت موجب ابرشارگی دلم خواهد شد. ابر اتمی چشمات جای قطره اشک مجبور به بارش الماس میکنم. با شلیک نوترونی به غم هات اونها را ایزتوپ ناپایدار کرده تا انفجار اتمی از خنده منفجر بشه. ترکیبات غیر عالی بدنت را تجزیه میکنم. حال چه فرقی می کنه حذف یک ع ؟
لیزوزیم یا لیزوزوم هر دو رو با بدن تو خواهم فهمید. عنبیه یا مشمیه چه فرقی داره وقتی تمام چشمان تو زیباست. زند زیرین یا زبرین چه تفاوتی داره وقتی ساقی سیمین ساق تو باشی؟ از دهان یا گوش چه تفاوتی میکنه وقتی ورودی با تو باشه؟ شیره انگور یا شیره وجود هردو با حل شدن در تو میچسبه. سیل یا باران هردو با تو خانه خراب کن میشه. گلابی یا سیب هردو با تو در بهشت حرام میشه. میلک شیک یا نوتلا هر دو بدون تو بیارزش میشن. قهوه سرد یا گرم هر دو بدون تو بیمزهاند. همه اینها برای تو ردیف شدهان. تو.
فیزیک اما. اصلا با تو معنا مییابه. انرژی یعنی مجذور تو در جرم آن. نیرو یعنی شتاب اشتیاق من در جرم آن. گرما اصلا یعنی ظرفیت گرمات در جرم آن. تکانه یعنی سرعت حرف زدنمون در سنگینی حرفامون. و حجم یعنی چگالی محبتمون در جرمش. و این آن اونی نیست که حافظ میگفت«شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد.///بنده طلعت آن باش که آنی دارد.»
و در ریاضی. حرف برای گفتن ندارم. چون در اون بسیار ضعیفم. اونقدر ضعیف که در درس ریاضت [1] تو خواهم افتاد. فقط میتونم بگم. «حد خود را به من پیوسته تر کن نازنین»
[1] ریاضی. ( ع ص نسبی ) منسوب است به ریاضت. ( فرهنگ فارسی معین ). || منسوب به ریاضت به معنی آرام کردن.
و سپس آماده کردن کادوی تولدی که به راحتی قابل دیدن نباشه. یعنی چطوری؟ محتوای جذاب کادو توی یه فایل ZIP هست که با رمزینهای محافظ میشه. رمزینه کجاست ؟ توی متن. یعنی اگر نامه رو خوب خونده باشید میتونید هدیه رو ببینید. و خوب ازش استفاده ببرید. :)))) (گرچه کادوی اصلی به صورت حضوری داده شده :) )
اما نوبتی باشه نوبت میرسه به کیک تولد ...خب خب خب (شکستن قلنج دست) برای کادو تولد من نشستم قطعات زیبای تمام آهنگهای چنل دونفریمون: باغچه معشوقه(Erastus Garden ) نام داره جدا کردم و سپس باهشون یه Remix یا به صورت لفظی Mashup درست کردم. شما میتونید به عنوان کیک تولد به آهنگهای انتخابی من و خانم بهنام فر گوش کنید. (تازه خودشم قبل این پست از کیکی ساختم خبر نداشتتتت 🙉 )
اسم این Remix ساده اما زیبا رو Zardallo یا زردآلو گذاشتم چون هم خوشمزهاس هم شیرینه هم خانم بهنام فر دوست داره :)
از اینجا میتونین دانلودش کنین:
به پایان رسید این نامه ولی حکایت همچنان باقیست. :)
شانزدهم مردادماه یک هزار چهارصد و سه شمسی
با محبتهای زیاد، آقای بهنامفر
پینوشت 1: خیلی خیلی مخلصیم و دوستتون داریم خانم بهنامفر.
پ.ن 2 : کامنتهای تبریکتون رو میبینه 👁️_👁️
پ.ن 3 : آقا دلم نمیاد این نامه رو تموم کنم. نظرتون به اننتخاب آهنگ رو بگید. کدوم آهنگ جاش خالی بود ؟
پ.ن 4 : پایان سه نقطه آخر پاراگراف اول نامه : مثل من که دیوانهوار عاشق تو هستم.
پ.ن 5 : دیگه چه خبر؟ از خودتون بگید
پ.ن 6 : نه دیگه واقعا تموم شد...... برید خونتون
پ.ن 7 : یه چیز بگو ؟
حاج خانوم اذون به افق چشماتون...
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان عامه پسند|مونولوگی احمقانه!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تناقض.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه ای به تو مادر فروردین _نامه (۲)