اینجا اتاق درد و دله و چیزی جز همدلی وجود نداره ... .
نامه هایِ جا مانده از جا تَکه
محبوب من، سلام!
حال که دستی به قلم دارم و برای تو، خواهم نوشت بیا و در فراسوی هرآنچه هست و نیست برای هم جان بدهیم.
بیا تا جهانی پر از دلدادگی را در ماورای باورهایمان ایجاو کنیم!
بیا تا دلهایمان را از یاد هم سیراب کنیم...
دلبند من، نمیدانم که عشق تعهد را به وجود میآورد یا تعهد عشق را اما بدون شک عشق در بند تعهد است.
و لیکن اینجا متعهد میشود تا زمانی که نفسی در جان دارد، تو را همچون نفساش استشمام کند.
جان جانانم، من فروغ نیستم که در هر لحظه قربان بودنت بروم!
من، شهریار نیستم که زندگانیام را در پی تو رها کنم و درنهایت در بیکسی بمیرم.
من فرهاد نیستم که در ره تو، جان بدهم اما بیگمان من فخرالزمانم!
کسی که تو را مجنونوار بیهیچ دلیلی دوست خواهد داشت و قربانی وجودت خواهد شد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پونیو؛
مطلبی دیگر از این انتشارات
من از تو رسیدم به باور تو
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه تشکر برای یه دوست