متولد ۸۶ تبریز نویسنده رمانهای دو امپراطور و یک ملکه، سلیله سودازده افول خور کباد
نامههایی در دوری_ قسمت دوم

سلام عزیز دوست داشتنیام!
باز هم میخواهم قلمام تنها برای تو تراوش کند، میخواهم سخنم را با تیر نگاهت گره بزنم و به گونهای بنویسم که گویا تو میخوانی!
بگذار همین ابتدا بگویم که حرف من همان حرف همیشگی است" دوستت دارم"
بگذار تا برایت بگویم؛
هر شب که از راه میرسد، در نزده، غمات مرا به ارامی میگدازد؛ همین است که همگان گمان میبرند سوزی مرا نیست!
من در دلتنگی جان به جان فتادهام، همه از درد میپرسند ولی من به دنبال درمانام! آری من وعده وفا از لب تو طلب دارم.
آری عزیزک من!
من در این راه میسوزم و میمیرم و همچنان دوستت دارم!
میدانی محبوبم؟نور چشمِ آدمی نباشد، چو یعقوب در هجر به امید نسیمی مینشیند. او بینا میشود و من، گویا با هر نگاه تو جانی تازه میگیرم چنان که گویا پیش از تو هیچگاه نبودهام!
آری محبوبم؛
گاهی نگاهم کن، که بیدلان را خوش باشد نگاه تو!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تمام قدمهایی که با هم نزدیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه صد و چهارده ( شب آرزو )
مطلبی دیگر از این انتشارات
این زیبایی معاشقه نور و تاریکی است