نامه های سوخته
مزه ی تنهایی مانند شیرینی های تازه پخته شده ای بود
که صبح زود، برای صبحانه ات میپختی. و خب هیچ اشکالی نداشت اگر به جای شکر، سه قاشق نمک ریخته بودی توش. چون اخرش، کسی جز خودت قرار نبود ان را بچشد.
مزه ی تنهایی،مانند ان قهوه ای بود که دقیقا جوری درست شده است که همیشه میخوری. و طعم اش را به هزار تا کافه ترجیح میدادی چون، خب وسواس، وسواس است دیگر.
صدای تنهایی مانند صدای زنگ ساعتی است که لازم نبود زود خاموشش کنی چون کسی نیست که با صدایش بیدار شود و لیوان اب سرد را برای تلافی روی سرت خالی کند.
صدای تنهایی مانند خنده هایت است وقتی جوکی را برای خودت زمزمه میکردی و خب اگه قرار باشه صادق باشیم، ادم ها با قیافه های گیج، بهت زل میزدند اگر قرار بود بلند ان را تعریف کنی.
صدای تنهایی مانند رادیویی بود که از سه سال پیش با ان اهنگ گوش میدادی و کسی قرار نبود به خاطر بلندی صدایش بهت گله کند.
صدای تنهایی، مانند صدای به هم خوردن پلاستیک های خریدی است که به زور دو طبقه با خودت بالا کشیدی.
بوی تنهایی مانند سوختن شمعی بود که روی میز ات میچکید و کسی نبود که ان را خاموش کند تا نامه هایت را نسوزانند.
بوی تنهایی مانند عطری بود که برای قدم زدن در پارک میزدی. و هیچکس جز خودت قرار نبود آنقدر نزدیکت راه برود تا متوجه اش بشود.
بوی تنهایی مانند بوی واکس کفش هایت بود که هر چند روز یکبار، انها را میسابیدی.
و اما احساس تنهایی..
احساس تنهایی، آن چیزی بود که سراغت می امد وقتی به دستور العمل شیرینی زل زده بودی و تلاش میکردی اینیکی را نسوزانی.
احساس تنهایی ان چیزی بود که سراغت می امد وقتی به کافه ای میرفتی و کسی نبود که به جای تو سفارشت را انتخاب کند. چون خب، وسواس، وسواس است دیگر
احساس تنهایی، ان چیزی بود که سراغت می امد وقتی صبح را خواب میماندی و مجبور میشدی اولین چیزی که دم دستت می امد را بپوشی و از خانه بزنی بیرون.
احساس تنهایی ان چیزی بود که سراغت می امد وقتی توی سکوت کنار کسی نشسته بودی و برای باز کردن بحث، جوکی میپراندی.
احساس تنهایی ان چیزی بود که سراغت می امد وقتی رادیو ات خراب شد و کسی را نداشتی که برای درست کردنش کمکت کنند.
احساس تنهایی ان چیزی بود که سراغت می امد وقتی کیسه های میوه وسط راهرو پاره میشد و تو، با دو تا دست پر، نمی توانستی انها را جمع کنی.
احساس تنهایی ان چیزی بود که سراغت می امد وقتی تلاش میکردی نامه ای دیگر برای کسی بنویسی. که شاید اینیکی ارزش نسوختن را داشته باشد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامت
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای کسی که خورشید جهان من بود...
مطلبی دیگر از این انتشارات
02