nice dream

من صفر و صدی‌ام. یا بد بهت گیر می‌کنم یا با تمام وجود می‌گذرم؛ ولی امشب فرض رو بر این میذارم که اگه تمومش نمی‌کردیم، الان کجای رابطه‌مون بودیم و چیکار می‌کردیم. من یاد می‌گرفتم از هر چی اذیتم میکنه حرف بزنم؟ یا چطوری از پس تنهایی‌هام بربیام؟ نه، قطعا نه.

ولی هنوزم وقتی اولین برف سال می‌باره، بهت فکر می‌کنم. به برف بازیِ اون روز که بعد شیطنت‌ها و پرت کردن گلوله‌های برفی، خیابون‌های خیس رو قدم زدیم و ماشینی که سرعتِ رد شدنش، لباسامون رو کثیف کرد، به فحش کشیدیم. به پارک که رسیدیم روی برف‌ها دراز کشیدیم و اون سکوتِ مخصوص زمستون، لحظه‌ای بود که دوست داشتم تا ابد نگهش دارم.

یکم عقب‌تر، یادمه دومین باری بود که همدیگه رو می‌دیدیم، یه جورایی قرار دوم‌مون محسوب میشد. همون تابستونی که دوباره بهم برگشتیم و بهم گفتی وقتی باهم نبودیم، اومدی و همین پارک تنها نشستی و بهمون فکر کردی.

اون روز بغلت نشسته بودم و طبق معمول گوشیت رو داده بودی دستم و داشتم توی پلی لیستت چرخ میزدم. این آهنگ (circles by post malone) رو پلی کردم و همراهش خوندم؛ چون تازگیا متنش رو توی دفترم نوشته و حفظش کرده بودم. بعدها هر بار که اتفاقی این آهنگ پخش شد، به این فکر کردم که این آهنگ چقدر "ما" بود:)

شاید اگه میتونستم، توی اون لحظه دنیا رو متوقف می‌کردم چون من بعد از اون روز، هیچ آغوشی رو پیدا نکردم که حس آغوش تو رو بهم بده. من تو آغوش دوستام و خانوادم دنبال حس آغوش تو گشتم؛ اما هیچکدوم از اونا تو نبودن. من اونا رو طوری که تو رو دوست داشتم، دوست ندارم.

یادته هر بار موقع خداحافظی بغلت می‌کردم؟ حتی آخرین‌بار هم با اینکه از تصمیمم مطمئن نبودم، کادوی تولدم توی دستم بود و به بالا رفتنت از پله‌ها نگاه می‌کردم؛ در حالی که نمی‌دونستم از ناپديد شدن‌هات دلخور باشم یا از اینکه یادت مونده بود کتاب دوست دارم ذوق کنم. اون هم درست بعد از آخرین باری که رفته بودیم بیرون و یه چرخی تو کتابفروشی زده بودیم. انگار که گوشه‌ای از من میخواست تصویرت رو برای هميشه توی ذهنم حک کنه و گاهی گرد و غبار گذشته رو از آلبوم خاطراتم پاک کنه.

من بعد از تو، عشق نابلدمون رو از دست دادم و به جاش یه آدم مهمی رو به دست آوردم و اون کسی نیست جز خودم. میتونم تا ابد تکرارش کنم که تو باعث شدی بیدار بشم و بفهمم یکی هست که باید بیشتر از هر کسی مواظبش باشم. به قول جو هواجینِ آقای ملکه «من نباید بدون دوست داشتن و مراقبت از خودم، عاشق می‌شدم.»

توی این چند سال آدمای زیادی بودن که خواستم بخاطرشون ریسک کنم؛ ولی انگار بیشتر از چیزی که انتظار داشتم معتاد تنهایی‌ام شدم. من هنوز کسی رو دارم که مشتاقم بشناسمش و جاهای زیادی همراهش برم یا فقط توی سکوت کنارش بشینم و نمیدونم کِی میرسه روزی که دلم بخواد این تنهاییِ غیرقابل وصف رو با کسی قسمت کنم.

کاش آن لحظه را نگه می‌داشتم، قبل از اینکه همه چیز عوض شود
کاش آن لحظه را نگه می‌داشتم، قبل از اینکه همه چیز عوض شود

#سه_فصل_عشق