به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
لحظه آهان؛ خودشه!
همه ما این لحظه رو تجربه کردیم که زیر دوش حمام، توی دستشویی یا هنگام پیادهروی یهو ذهنمون جرقه زده و خیلی غیرمنتظره گفتیم: «آهان خودشه! فهمیدم!» و این جور مشکلی رو که مدتی ما رو درگیر خودش کرده در این لحظه حل میکنیم!
این لحظات نسبتا معمول هستند. گویا ناگهان خلاقیتمان فوران میکند و ارتباط دو چیز نامربوط بر ما هویدا میشود؛ یا راهحل ابتکاری به قلبمان الهام میشود. تاریخ به وفور از این تجربیات دارد؛ مثلا لحظهای که ارشمیدس راهحل مساله طلای ناب بودن تاج شاه را کشف کرد یا خوردن سیب به سر نیوتن که به کشف جاذبه انجامید و فیزیک را در مسیر جدیدی قرار داد.
آقای دکتر سعادتپور یکی از اساتید فرهیخته و معروف عمران دانشگاه صنعتی اصفهان هستند. یکبار در کلاس دانشجویان دکتری او ناگهانی و بدون مقدمه میگوید: «نمیدانم چرا بعضی راهحلهای سخت در دستشویی به فکرم میرسد!» همه تعجبزده خندیدند و بعد تجربیات مشابهی گفتند.
این درست است که لحظه آهان نقطه اوج مشاهدات، تفکرات و تلاشهای مستمر است اما این الهام لحظهای به ناگهان ما را از قید و بند امور معمول آزاد میکند. هنگامی که از مساله فاصله میگیریم، از موضوعات معمول و مرتبط با آن هم فاصله میگیریم. لحظه آهان حل مساله با نگاه و موضوعاتی به کلی متفاوت است. در اینجا در مورد ویژگیهای لحظه آهان حرف میزنم و این که چطور زمینه بیشتر شدنشان را ایجاد کنیم.
به ظاهر مشهود اما عمیق و متفکرانه
این بینشهای لحظه در ظاهر ممکن است مشهود به نظر بیایند اما در باطن جهشهای بزرگی هستند. همیشه کسانی پیدا میشوند که ایدهها را مسخره کنند و به آن خرده بگیرند. در پاسخ باید گفت اگر ساده است پس چرا به ذهن شما نرسید؟
هنگامی که کریستوف کلمب آمریکا را کشف کرد، عدهای گفتند او فقط کشتیرانی کرد تا به سرزمینی جدید برسد. پس او کار مهمی نکرده است. در جواب کریستوف شگرد سادهای بکار برد. از آن فرهیختگان خواست تا تخممرغ پختهای را روی میز قائم بگذارند. وقتی که همه سرباز زدند کریستوف تخممرغ را کمی فشار داد تا پوست آن بکشند و روی میز ثابت شود. این راهحل ساده به ذهن عقلا نرسیده بود چون آنها محدودیتها را زیادی جدی گرفته بودند. آن قوانین و محدودیتها بیشتر در ذهن ما هستند. در لحظههای آهان ما به ذهنمان اجازه پرواز میدهیم.
عملکرد مغز و کمیابی لحظههای الهامبخش
اگر الهامات چشمانداز جدیدی را برای ما باز میکند پس چرا اینقدر کم هستند؟ چون مغز ما منطقی و منضبط عمل میکند. لب پیشانی مغز که در دوران بلوغ کامل میشود مسئول محدود کردن احتمالات است و بدین ترتیب مغز کارآمدتر و سریعتر عمل میکند.
به همین خاطر است که وقتی بستنی سفارش میدهیم آدم بزرگها هیچوقت به طعم تند و تیز یا بستنی فلفل فکر نمیکنند اما بچهها به انواع و اقسام طعمها فکر میکنند مثلا طعم لواشک یا طعم زرشک چون مغز آنها هنوز به بلوغ کافی نرسیده است.
جالب اینجاست که علوم مغزی دقیقا نشان دادهاند که لحظههای الهامبخش دقیقا مثل برقی در مغز میآیند و ناپدید میشوند. بعضی از مردم فکر میکردند این لحظهها به یاد آوردن خاطرات یا تداعی اتفاقی است اما حالا مغز پژوهان آن را به کارکردهای مغز مربوط میدانند. آنها مشاهده کردهاند که در این لحظات پالسهایی در قسمت راست مغز (بخش خلاقیت) پدید میآید. اگر این پالس به درستی در جریان مغزی و ارتباط میان نیمکره چپ (بخش منطقی) و راست قرار بگیرد میتواند یک معما را حل کند.
الهامات در یک مکان خاص به ما نازل میشوند!
الهامات هنگامی ظاهر میشوند که پرشهای ذهنی ما را اذیت نکنند. مثلا هنگام خواب یا حمام را در نظر بگیرید. صدای آب دیگر سروصداها را گم میکند و همزمان صدای آب برای ما آرامشبخش است. تماس با آب تنشهای جسمی را کمتر میکند. در این حالت اگر ذهنمان را رها کنیم، بهتر به مسائل میپردازد. با این حال یک فاکتور مهم دیگر در کار است: اراده و تمرکز.
زیر دوش افسار ذهن در دست ماست! ما نیاز داریم ذهن را آزاد بگذاریم. به ذهنمان اجازه پرواز دهیم. هرچقدر استرس کمتر و آمادگی بیشتری داشته باشیم، احتمال داشتن الهامات بهتر هم بیشتر میشود. و نکته دیگر داشتن اطلاعات کافی است تا ذهن ناهوشیار آنها را با هم در آمیزد.
الهامات از درهم آمیختن ایدهها و مفاهیم مختلف به ذهن میرسند. پس ما باید به سراغ ایدهها و مفاهیم برویم و مشاهدات و تجربیات خوبی جمع کنیم. الهام خودش میآید.
ذهنآگاهی و ارتقای الهامات
اضطراب و استرس ذهن را به خود متمرکز نگه میدارد. و برعکس هرچقدر ذهن خالی و و آرام باشد، ناخودآگاه استعداد بیشتری در خلق و آفرینش دارد. یکی از بهترین راههای آرام سازی ذهن و جان ذهنآگاهی است. ذهنآگاهی یعنی توجه بی کم و کاست به لحظه حال، یعنی رها شدن از استرسهای گذشته و نگرانیهای آینده. با تمرینهای ذهنآگاهی ذهن را به درجه بالاتری از هوشیاری برسانید.
از نقش همیشگی بیرون بیایید!
گرچه همه مستعد کسب الهام هستند، بعضی مستعدترند! شما میتوانید تواناییها خود را با خارج شدن از نقشها و فکرها همیشگی ارتقا دهید. مثلا چه میشد اگر همین فردا یا شاید یکسال دیگر برنده سفری به توکیو میشدید؟ منظورم خیالبافی الکی نیست؛ از این منظر نگاه کنید که در دنیا امکان دارد و شما هم این قابلیت را دارید! محدودیتها را لحظهای کنار بگذارید و به چیزهای مثبت وگاها خندهدار فکر کنید.
اگر یک کارتن خواب بودید زندگی چطور میشد؟ سعی کنید یک جور غیر مستقیم رابطهای میان انتظارات، خواستهها و نقشها و تصورات جدید برقرار کنید. همیشه لازم نیست در روی یک پاشنه بچرخد!
و نهایتا انگیزههایتان را تیز کنید!
هرچقدر انگیزهها تیزتر، حس و شهود قویتر!
در اینجا انگیزههای ایجابی نقش قویتر و جدیتری دارند. مثلا موقعیتهایی که در آینده به آن میرسیم، فرصتها، ارتقای شغلی و جوایز. اهدافی که داریم باید به اندازه کافی اغواگر و جذاب باشند تا ذهن ناخودآگاه را قلقلی کنند.
حرف آخر
همه ما پتانسیل لحظههای آهان را داریم. من به موضوعاتی اشاره کردم که کیفیت و تعدادشان را بیشتر میکند. دفعه بعدی که به معمای سختی رسیدید، تا میتوانید اطلاعات جمع کنید، حسابی فکر کنید و از میز کارتان فاصله بگیرید! شاید ایده هنگام پیادهروی، در خواب یا زیردوش به ذهنتان برسد!
- این نوشتار برداشت آزادی بود از کتاب عامل اورکا
- "The Eureka Factor: Aha Moments, Creative Insight, and the Brain" by John Kounios and Mark Beeman, 2015.
- چکیده کتاب را خواستید بهم ایمیل بزنید: hassan.sheikh85@gmail.com
- ایده این کتاب مشابهت زیادی با کتاب تفکر سریع و آهسته دنیل کانمن دارد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
لارا فابین، محسن نامجو، محمدرضا شجریان و مرحله پذیرش رنج
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفسیر خواب: در هایپرمارکت شلدون ادلسون را دیدم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ذهنِ خودویرانگر در برابر ذهن خلاق و پویا: از استالین تا میکلآنژ