به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
زرنگ بودیم که از صفر کمتر نشدیم! در باب دلخوشی اصفهانیها
سنت بر این است که هر کس از جایی که زندگی میکند، در عیان خوب مردمش را بگوید و در پرده نقدشان کند تا هم اعتماد بنفس جمعی حفظ شود هم زمینه پیشرفت فراهم آید. به عنوان نمونه، جمالزاده را ببینید که چطور اصفهانیها را به عرش میرساند و یک جاهای کمی از متنش از صفات منفی ما ایرانیها میگوید. پس من به رسم ادب کمی از فضائل اصفهانیها را از کتاب «سروته یک کرباس» محمدعلی جمالزاده میگویم و بعد چند انتقاد ظریف میگویم.
اصفهانی، مایه مباهات و حسرت عالم و آدم
در باب مردم اصفهان هم خوب و بد خیلی حرفها زده اند ولی آنچه جای تردید نیست و احدی انکار ندارد این است که مردمی هستند تیزهوش و سختکوش و سادهپوش و بذلهگو و زیرک که اگر کلاه به سر فلک میگذارند احدی نمیتواند کلاه سرشان بگذارد.
پیداست که مردم تنپرست و بیعار وقتی رفاه مردم اصفهان را میبینند و دستگیرشان میشود که واقعا «اصفهانی» به حساب ابجد با «زیرک» یکسان است و اصفهانی هر طور باشد گلیم خود را از آب بیرون میکشد و هر جا باشد ولو از زیر سنگ هم شده پول و آب و نان به دست میآورد، حس حسادتشان میجنبد و آن وقت است که بنای ریزهخوانی را میگذارند. یکی میگوید:
بهشت روی زمین است اصفهان ما
بشرط آنکه تکانش دهند در دوزخ
دیگری میفرماید:
اصفهان جنتی است پر نعمت
هر چه در وی گمان بری شاید
همه چیزش نکوست الا آنک
اصفهانی در آن نمیباید
و کم کم به جایی میرسد که فکر سعادتمندی و سیری و سروسامان اصفهانیها حتی خواب را به هموطنان تنگچشم حرام میسازد و خوابهای پریشان میبینند و همپایه و همکاسههای خود را در خواب میبینند و ضمیر دل خود را با آنها در میان میگذارند و در حق مردم اصفهان که معروف است همواره سی نفر مستجابالدعوه در میان آنان موجود است، میگویند:
عارفی شب دید شیطان را به خواب
گفت: ای شیطان به حق بوتراب
اصفهانیزاده شاگرد تو نیست؟
گفت: باید پرسید ز آن عالی جناب!
از قدیمیها میگذریم.
ظرفای تهران و بذله فروشان امروز دارالخلافه هم در مورد توی کوک اصفهانیها رفتن دلیریها میکنند و به اسم تقلید به همه آنان که مانند بسیاری از خصوصیات دیگر آنها اساسا تقلیدبردار نیست، حتی کلماتی را که زیر بردار نیست زیر میدهند و از این دادنها چه کیفها که نمیبرند.
میگویند پارچهفروش اصفهانی میگوید:
«اومدس، دیدس، پسندیدس، بردس، به حج آقا نشون دادس، حج آقا پسندیدس، ورداشتس، بردس، پوشیدس، حالا پس آوردس، آااا ما که پس نیمیسونیم، پس تکلیف ما چی چی یس؟»
دل خوش سیری چند؟
رفته رفته روشهای شوخی با اصفهانیها بهتر و جاافتادهتر شده است. نتایج سرشماری ملی «سنجش سرمایه اجتماعی» میگوید اصفهانیها کمتر از بقیه خوش هستند. حرف این است که اصفهانیها در لحظه کمتر از بقیه خوش هستنند، و آن هم با اختلاف بسیار زیاد. با این حرفها کسی نداند و نشنیده باشد فکر میکند اصفهانیها عزا گرفتهاند و به گوشه عزلت خزیدهاند.
اگر هم سخنی از احساس ناراحتی و لذت نبردن از خوشی به میان آید، میتوان سررشتهاش را در احساس مسئولیت و دوراندیشی پیدا کرد.
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده
حکمت و مشیت روزگار برآن بوده که اصفهانیها با همه فضل و کمالات مشهود، شاید چند عیب ریز هم داشته باشند. همین چند عیب ناچیز زندگی را به کام مردم تلخ کرده و خوشیهای روزگار را در نظرشان کم اهمیت جلوه داده است. اصفهانیها خوش نیستند یا خوشیهای اطرافشان را کمتر متوجه میشوند به خاطر تنگنظری، مقایسه افراطی، ول نکردن سنت و مقاومت در برابر پیشرفتها، قبول نکردن شرایط جدید، آیندهنگری زیاد از حد، وسواس، تعصب فکری، تعصب مذهبی، خشکی رودخانه، توقع زیاد و بیجا، و قضاوت کردن دیگران.
البته هر کسی در هر جایی که به این صفات منفی گرفتار آید مزاجش تلخ میشود و از لحظه بهره نمیگیرد. حرف این است که هر کسی بجز اصفهانیها که این همه صفت نازیبا را یکجا داشت حتی از صفر هم کمتر میشد اما اصفهانیها با طنازی و زرنگی نگذاشتهاند احساس خوشیشان از صفر پایینتر بیاید.
خوش باش دمی که زندگانی اینست
فشارهای اقتصادی بر هر آنکس که در ایران نفس میکشد وارد میشود. رنج روزگار هم تمامی ندارد. سخن اینجاست که چطور مثل هموطنان شمالی، کرد و بلوچ، از لحظه حال و اکنون لذت ببریم و خوش باشیم!
حدیث نفس خیام:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماه رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
مطلبی دیگر از این انتشارات
سرچشمههای کمالگرایی منفی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ماجرای ذهن بیقرار: ۷ قانون برای چسبندگی و تمرکز
مطلبی دیگر از این انتشارات
مهارت کمک گرفتن از دیگران