به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
مهندسی خوشبختی: راهنمایی ساده برای ارتباطات خوب
بعضی از ما ایرانیها توانایی شگفتانگیزی در گله و شکایت داریم. دیروز سه ربع ساعت راننده اسنپ بیوقفه به دولت، حکومت، مردم، سازمانها و خلاصه هرچیزی که دم دستش میآمد، بدوبیراه گفت و من چارهای جز شنیدن نداشتم. راننده دو سال در ژاپن کار کرده بود اما حاضر نشد (یا بلد نبود) تجربه حرفهاش را در اختیارم بگذارد. چند بار تلاش کردم تا یک گفتگوی سازنده را شروع کنم اما فایدهای نداشت. راننده دوباره برمیگشت به حرفهای داییجان ناپلئونی: «چهل سال است که می دزدند، پول نفت چه شده؟ ما ملت تنبل و بوووووق هستیم! در ادارات وقت تلف میکنند.» من در دل میگفتم «من چکار میتوانم بکنم؟ مشکل را که خودم میبینم راه حل چیست؟» خودخواه لعنتی ۴۵ دقیق وقتم را کشت! ای کاش بلد بود با مسافرش رابطه بهتری برقرار کند.
همیشه موضوعی برای غر زدن هست، همیشه. اما غر زدن دردی دوا نمیکند.
چطور با همدیگر ارتباط خوب و موثر برقرار کنم؟ چطور همدیگر را بهتر درک کنیم و در چه شرایطی چه واکنشی به بهترین نتیجه ختم میشود.
در این نوشته ابتدا در مورد اهمیت ارتباط خوب حرف میزنم. بعد پنج قدم رسیدن به آن را شرح میدهم. این محتوا چکیدهایست از کتاب مهندسی خوشبختی نوشته محمدپیام بهرامپور. نسبت به اسم کتاب حس خوبی ندارم؛ مهندسی عموما برای ساختمانها و سازهها است اما شاید برای جلب توجه جامعه مهندسزده ما خوب باشد!
ارتباط خوب: کلید خوشبختی
یکی از بزرگترین تحقیقهای علمی جهان نشان میدهد ارتباط خوب بیشترین تاثیر را در شادی و رضایت از زندگی دارد. تا حالا ۸۱ سال از عمر این تحقیق گذشته و میلیونها دلار صرف شده تا این نتیجه برسیم که روابط اجتماعی به مراتب بیش از آنچه که فکر میکنیم به ما شادی، رفاه، آرامش و سلامتی میدهند (لینک سخنرانی در تد). در اینجا کیفیت روابط از تعداد آنها مهمتر هستند و ما باید از سلامت روابطمان مطمئن شویم.
بخش مهم ناراحتی ریشه در روابط دارد؛ بسیاری نمیدانند با کسانی که دوست دارند چطور به خوبی کنار بیایند! این که زبان اطرافیان، خانواده، دوستان و همکاران را بلد باشیم و بتوانیم همدیگر را بفهمیم از بزرگترین موهبهای زندگی است.
شرایط اجتماعی به سرعت در حال تغییر است. با این وجود آموزشهای رسمی و غیررسمی ما را برای ارتباطات اجتماعی خوب تربیت نمیکند.
قدم اول: غر نزن!
با غر زدن هیچ چیز عوض نمیشود جز این که روحیه و آرامش خود و اطرافیان را بیشتر خراب کنیم. همین طور کسی عوض نمیشود. اگر از کسی عصبانی یا دلخور هستید، با غرغر یا نیش و کنایه چیزی عوض نمیشود. شاید بگوئید در عوض دلم خنک میشود. این یعنی من عصبانیت و ناراحتیام را دفن نمیکنم، هضم نمیکنم بلکه روی سر دیگری هوار میکنم. این رفتار مسئولانه و بالغانهای نیست.
چطور میشود ساختارهای کلان اجتماعی یا حتی شخصیت اطرافیان را با غر زدن عوض کرد؟
من نمیدانم با چه منطقی بعضی با بوق زدن قصد تربیت دیگران را دارند! باور کنید شخصیت آنها قویتر از آن چیزی است که با بووق عوض شود!
گاهی باید دست از رفتارهای غریزی برداشت. شاید واکنشهای اولیه درست نباشد. این که در دل بگوئیم «آهان، حالا فهمیدم رفتارهای غلط همسرم از کجا آب میخورد. درستش میکنم!» «این چه کاری بود کردی؟ من تو را درست میکنم.» هرچقدر هم که عصبانی باشید، واقعیت این است که شخصیت همسر، دوست، همکار، بابا، مامان یا هر کس دیگری تا حالا به اندازه کافی شکل گرفته است. پس به جای غر و تهدید باید فکری کرد. تلاش برای تغییر دادن دیگران و غر زدن رفتارهای ناسالمی هستند. از شر آنها خلاص شوید.
غر میزنیم، گله و شکایت میکنیم، بعد جوک میسازیم و میخندیم تا حالمان از غرها بهتر شود. شاید این هوشمندانهترین راه برای همزیستی با مشکلات باشد نه ریشهیابی و برطرف کردن آنها.
قدم دوم: مرز پختگی و بچگی قضاوت نابجاست!
حالتهای زیادی وجود دارد که خواسته یا ناخواسته سوتفاهم پیش میآید. حالتهایی پیش میآید که مطابق میل ما نیست یا با حالت عادی فرق دارد اما این به معنای نادرست بودن نیست. قضاوت نابجا همه چیز را به هم میریزد.
ما عموما قضاوت میکنیم تا سریعتر واکنش نشان دهیم و از خودمان دفاع کنیم. این سیستم طبیعی بدن است. نکته اینجاست که ما حالا در دنیای پیچیدهتری زندگی میکنیم. اطلاعات زیاد هستند و ما عموما همه داستان را نمیدانیم.
اطلاعات کافی برای قضاوت دارید؟
فردی را تصور کنید که لباسهای کهنه، پاره و نامرتبی پوشیده است. انگار که ماههاست حمام نرفته. ریش بلند و نامرتبی دارد و دیوانهوار فریاد میکشد. میپرد وسط یک جمع و با کلاشینکف به همه تیراندازی میکند. وقتی تیرهایش تمام میشود با پرت کردن اشیا به دیگران سعی میکند به آنها آسیب بزند و تا وقتی که دستگیرش کنند فریاد میکشد و سعی میکند همه را نابود کند. این فرد به نظرتان چطور انسانی است؟
احتمالا میگوئید یک دیوانه یا قاتل.
ولی بگذارید اطلاعاتتان را کاملتر کنم.
فرض کنید این آخرین فردی است که قصد دفاع از خرمشهر را دارد. کسانی که به آنها تیراندازی کرده دشمن متجاوز بودهاند. حالا به نظرتان چگونه انسانی است؟ احتمالا میگویید انسانی شجاع و فداکار.
(قضاوت) همکارم دارد با موبایل حرف میزند آن هم در وقت شرکت. او وقت تلف میکند. (واقعیت) تلفن شرکت خراب است و او برای شرکت با موبایلش تماس گرفته است. او دارد فداکاری میکند.
یک فاصلهای میان احساس و واقعیتتان بگذارید. قطعی صحبت نکنیم. هزار راه برای پرسیدن هست.
(احساس) او دو بار دیر به قرار رسید. او برای وقت من ارزش قايل نیست. (واقعیت) خودم زمان قرار را اشتباه کردهام. (واقعیت ۲) او زودتر خبر داده بود دیر میرسد؛ من پیامکهایم را ندیده بودم.
(قطعی) تو همیشه به من بیتوجهی. (غیرقطعی) به نظرم به من توجه کافی نداری؛ اشتباه احساس میکنم؟
(سوال خوب) توانستم منظورم رو برسونم؟ (سوال گند) فهمیدی؟ میفهمی؟
Polite: Am I clear? May I bring an example? - Impolite: Do you understand? Can you understand?
خیلی از جاها میشود از سوالات برای بهتر کردن روابط استفاده کنیم. از سوال پرسیدن نترسید. همیشه اطلاعاتتان را کامل کنید و به جای حدس زدن، حرف بزنید.
قدم سوم: وقت بگذارید و بپرسید!
یکی از بهترین لحظات زندگی من وقتی بود که همسر جمشید مشایخی گفت: «من جمشید را بلدم! من میدانم چطور آرامش کنم؛ حسش کنم؛ بفهممش و حالش را بهتر کنم.» اوج ارتباط و همپیوندی این دو نفر چقدر زیباست. در رابطههایمان ما چقدر همدیگر را بلدیم؟ مثلا میدانیم که:
- همسرتان با چه چیزی شاد میشود؟
- دوست صمیمیتان به چه چیزهایی حساسیت دارد؟
- چقدر شناخت شما از کسانی که با آنها رابطه دارید، کافی است؟
قدم چهارم: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
باید از این آگاه شویم که در خیلی از مواقع به خود و رفتارمان آگاه نیستیم؛ پس لازم است به آگاه نبودنمان آگاهتر شویم! بررسی کنید ببینید چه کارهایی که تا به حال انجام دادهایم، ما را به کجا رسانده و چه چیزی باید تغییر کند؟
۱- برخلاف آنچه به نظر میآید، ما انسانها موجودات خردمند، منطقی و عقلانی (rational) نیستیم. سریع تحت تاثیر شرایط و محیط قرار میگیریم و احساسی تصمیم میگیریم. در برخوردهایی که با ملتهای دیگر داشتهام، شاید ما ایرانیها نسبت به اروپاییها، ژاپنیها، کرهایها و بسیاری دیگر احساسیتر باشیم!
قدم پنجم: روی خودت تمرکز کن
در فرهنگ ما مقصریابی امری معمول است؛ در عوض افراد کمتر به نقش و اهداف خودشان تمرکز دارند. قدم پنجم، هیچ وقت از دیگران نپرسید چرا چون آنها بهانهها و توجیحات خود را به شما خواهند گفت. به جای آن در مورد خواستههای خود در مورد آینده صحبت کنید.
ختم کلام
خلاصه بگویم غز زدن رفتار سالمی نیست، قضاوت بیجا مایه عذاب است، ما همدیگر را آنقدر که باید بلد نیستیم، و مهمتر از همه به رفتار و اهداف خودمان آنقدر که گمان میکنیم آگاه نیستیم. این پنج مورد در زندگی من تاثیر مثبت داشت. امیدوارم به زندگی شما هم عطر و طعم بهتری بدهد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
پادکست بیپلاس: روزنهای برای بهتر دیدن
مطلبی دیگر از این انتشارات
در زمستان عاطفی سراغش برو
مطلبی دیگر از این انتشارات
همدلی با مادر پس از چهل سالگی برای آرامش روح