به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
زیر و بم زندگی با مامانبزرگ بابابزرگ
مدتی است با مادربزرگ نود و دو سالهام زندگی میکنم. اگرچه که طبقه دوم هستم اما به طور عملی زمان زیادی را طبقه پایین پیش مادربزرگم هستم، عمدتا برای آشپزی و خواب. او تنهاست و خرید بر عهده من است. در کنار دو سه تا بچهاش، من هم حواسم به شرایط روحی و جسمیاش هست. در اینجا تجربیات این چند مدت را برایتان میگویم.
مراقبتهای پزشکی و قرصها
قرصها را هفتهای یکبار کامل میکنیم. وظیفه این کار با دخترداییام است که هم دقت دارد و هوش حواسش از همه ما جمعتر است. من درست مصرف کردنشان را رصد میکنم.
مادرجان به شدت سرمایی است و شبهای زمستان عملا سونای خشک درست میکند. اگر شبی بخاری را کم کند باید مشکوک شد که فشارش بالا رفته و احتمالا قرصی را اشتباه مصرف کرده است. در کنار اینها هفتهای یکبار فشار را میسنجیم و به طور دورهای هم چک آپ داریم. شاید هر شش ماه یکبار.
رژیم غذایی و تغذیه
در سنین بالا رژیم غذایی بسیار حساس است؛ این که موجب یبوست یا اسهال نشود یا کالری بیش از حد مصرف نکند، مهم است. مادرجان کم مصرف است. صبح یک لیوان شیر و چند خرما، ظهر یک غذای بسیار سبک و نهایتا شب یکی دو وعده میوه!
قطعا این رژیم مناسبی نیست اما من هم وقت پیگیری رژیم بهتری را ندارم، او هم تمایلی ندارد به بهتر شدن. مثلا جوانه گندم یا سمنو تقریبا مصرف نمیکند. عادتهای عجیبی دارد؛ مثلا حلیم عدس یا آش را فقط با بچههایش میخورد! من فقط لبنیات، میوه و مغزیجات را میگیرم و او هر وقت بخواهد میخورد. حساب کتابش با خودش!
افت جسمی و ورزش
افت جسمی از حدود ۳۵ سالگی شروع میشود؛ بعد از بازنشستگی، در حدود ۶۰ سالگی هم یک افت شدید داریم. بدترین عادت خانواده ما توکل کردن، پذیرفتن تقدیر و ورزش نکردن است! یعنی کسی بلد نبوده که چطور در سنین بالا ورزش کند. کسی که ورزش جایی در سبک زندگیاش نداشته، سخت است که آخر عمری ورزش کند.
جهان سالمند و معنای زندگی
پدربزرگم معنای زندگیاش را از کارخانه و هیئت میگرفت. برای همین وقتی بازنشست شد و بازار هیئت بیرونق شد، او هم به سرعت شکسته شد و حالا فقط چند کلمه میداند. مادربزرگم با بچهها، گل و گیاه و قرآن معنا میگیرد. برای همین، به رغم تنهایی و از دست دادن همسر و چند فرزندش، روحیهاش را حفظ کرد و از نظر بدنی در شرایط بهتری است.
بابابزرگم نمیدانست پارک برای چیست. در دنیای او در بین درختان نشستن و کاری نکردن، بیکاری و بطالت است.
مادرجان خودش را لایق گل نمیدانست. وقتی برایش گل میگیریم گل را پس میدهد. میگوید ببرید برای فلانی یا ببر اتاق خودت.
اصولا معنای زندگی مشخص میکند یک سالمند چقدر از نظر بدنی و روحی دوام بیاورد. مثلا در داستان مردی به نام اوه، معنای زندگی اوه از کار و همسرش میآمد. بازنشستگی و نبود همسرش راهی برایش باقی نگذاشت جز خودکشی.
عملا معنا در طول زندگی ساخته میشود و در سالهای آخر نقش حیاتی دارند. سواد، دانش، ارتباطات، تجربیات، انتظارات و تواناییها برمیگردد. سالمندانی را میشناسم که ساحت اندیشه و وسعت جهان آنها الگوی تمام عیار زندگی هستند؛ مثلا احسان یارشاطر، محمود حسابی، محمدعلی جمالزاده یا مجید سمیعی.
زوال عقل، پدیدهای اجتنابپذیر
برخلاف تصور عموم، زوال مغز اجتنابپذیر است. گه گاه مجلههایی برای مادر بزرگم میبرم تا عکسهای آنها را ببیند. پدربزرگم که سواد نداشت آلزایرمش سریع رشد کرد و حالا چند کلمه محدود را صدا میزند. برای آن که مادرجان به چنین حال و روزی نرسد تکنیک سادهای دارم: ذهنش را درگیر نگه میدارم.
چیزی که من برای زنده نگهداشتن ذهن و حافظه مامانبزرگم استفاده میکنم قیمتهاست. اصفهانیها به قیمت حساس هستند. هر موقع چیزی میخرم و قیمتش را میفهمد شگفتزده میشود و پرت و پلا بارم میکند. «حسن آقا شما قیمتای اینجا دستتون نیست. یه بسته ماش ۱۵ تومن نیست. ده تومنه. گرون اسدین. از تعاونی بسونین.»
راه دیگر درگیر کردن مادرجان گل و گیاهان است، هم آنها که در باغچه کاشته و توی اتاق نگهداری میکند، هم گلهایی که بامناسبت و بیمناسبت میخرم. البته مادرجان خودش را لایق خرید گل نمیداند، یعنی در فرهنگ و مرامش نیست و مدام گلها را لب راهرو میگذارد تا به آپارتمان خودم ببرم.
بعضی از روشها هم که عملا کاربردی ندارند. مثلا مادرجان درک چندانی از جهان موسیقی، شعر، ادبیات، نمایش و رقص ندارد. در عوض روابط خانوادگی و انسانی را حس میکند. کشته شدن مرزبانها یا تاثیر تحریم دارویی بر بیماران را پیگیری میکند.
بدبینی، احتیاط، ترس
در سنین بالا نه گفتن زیاد میشود. مثلا برای سادهترین چیز که عوض کردن باتری ساعت باشد ممکن است یک جمله را بیست بار در زمانهای مختلف تکرار کنند که «این ساعت ارزش ندارد. باطریشو عوض نکن؛ باطری دونهای ۴ هزار تومن باید نگهداشت.» آنها در برابر تغییر و نوآوری مقاومت میکنند اما شما کار خودتان را بکنید و مطمئن باشید همه از نتیجه استقبال میکنند.
بعضی از سالمندها تهدیدها یا حتی اتفاقات معمول زندگی را بیش از حد معمول بزرگ و حلنشدنی میبینند. مثلا مادرجان مثل جان اسنو در بازی تاج و تخت فکر میکند زمستان قابل زندگی نیست. پردهها را تاریک میکند و شبها بخاری را تا جایی که میشود بالا میکشد.
احساس تنهایی
من بیشترین بروز تنهایی را در خواب دیدهام. مادرجان گاهی در خواب رادیو را با صدای بلند روشن میکند؛ در خواب حرف میزند، دستور میدهد و اسم بچههای ازدنیا رفتهاش را گاها صدا میزند.
شنیدن، بوسیدن و بغل کردن و ارتباطات اجتماعی
من گه گاه کنار مامانبزرگ مینشینم و از نزدیک حرفهایش را گوش میکنم. عموما حرفها ساده و ابتدایی هستند و با کوچکترین توجهی فهمیده میشوند. مادرجان زود حرفهایش تمام میشود و برای این که ذهنش بیشتر درگیر شود چند سوال از لابلای حرفهایش درمیآورم تا بیشتر حرف بزند. همین کنار هم نشستن بار عاطفی و روانی بالایی دارد. نشان میدهد که هنوز من و او آدمیم و با هم هستیم.
بوسیدن و در آغوش گرفتن بار عاطفی بیشتری دارد؛ بوسیدن هنگام خداحافظی یا ورود یا اصلا نیازی به دلیل ندارد. ریش تراشیدن، تولد گرفتن، با هم تلوزیون دیدن، یا همین کارهای دم دستی ساده تاثیر بینظیری در روحیه و احساس امید و انرژی سالمند دارند.
برخلاف جوانترها، با چیزهای کوچک خوشحال میشوند.
لحظات سخت
من بارها سوند ادرار (Urinary catheter) بابابزرگم را عوض کردهام. این لحظه چندش است اما تحمل بعضی کارها به واقع سخت است. دوستم میگفت اولین بار که پوشک پدرش را عوض کرد هر دو در لحظهای نفسگیر فرو رفتند؛ بعد از تمام شدن کار تمام صورت گریه میکردند. پدرش تا چند روز اخلاق و رفتارش با شرم و خجالت همراه بود.
لحظه به لحظه تا انتهای زندگی
ارث! تا شر نشده تکلیفش را مشخص کنید.
و نهایتا حواستان به خودتان باشد
زندگی با سالمند سخت است. تعهداتی که دارید، حرفهایی که میشنوید، رفتارهایی که میبینید، اتفاقاتی که میافتد یا بیتوجهیهای دیگران. بهترین راه آن است که نیمه پرلیوان را ببنیم و شکرگزار باشیم. راههای زیادی هست برای حفظ تعادل؛ آهنگ و رقص، پارک و پیادهروی، فیلم و سریال، و بالاتر از همه خواندن و نوشتن!
پیشنهاد کتاب:
کتابهای تخصصی مراقبت را اینجا ببینید. من به معرفی چند کتاب داستانی بسنده میکنم:
- استاد عشق به قلم ایرج حسابی
- پیرمرد صدسالهای که از پنجره پرید و ناپدید شد! از یوناس یوناسن
- مردی به نام اوه از فردریک بکمن.
- سهشنبهها با موری میچ آلبوم.
- اروین یالوم هم قلم خوبی در این مورد دارد.
پیشنهاد فیلم
این فیلمها هم در مورد سن بالاها هستند:
- جدای نادر از سیمین از اصغر فرهادی
- کفشهایم کو از کیومرث پوراحمد
- سریال آناتومی گری (Grey Anatomy)
- کارآموز (Intern) که به شدت پیشنهاد میکنم به خصوص برای مهندسهای نرمافزار و برنامهنویسها
- اوج (Up)
مطلبی دیگر از این انتشارات
پادکست رختکن بازندهها: هنر خندیدن به بدبختیها
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمیگویم درس نخوانید، میگویم درس خواندن خاصیتی ندارد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
اهلی کردن خودآگاهی