به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
چراغ اون اتاق برای کی روشنه؟
بابا چشمهایش را تنگ میکند و میپرسد: «چراغ اون اتاق برای کی روشنه؟ آ چرا شیر آب بازه؟» بابا شباهت قریبی به اروپاییها دارد. آنها هم به شدت صرفهجو و مقتصد هستند. انگلیس که بودم، از قبضها هراس داشتم. فرهنگ رایج به من هم سرایت کرده بود که با مصرف کمتر، بهتر زندگی میکنیم!
در هلند داستان به همین منوال بود. با چندین خانواده زندگی کردم تا نهایتا قبول کردم که زندگی مینیمالیستی (ساده زیستی) عرف پذیرفته شده است. یعنی به جای سرمایهگذاری بر وسایل و تزئینات، ترجیح میدهند سفر بروند، غذای خوشمزهای بخورند یا کاری کنند که تجربه ناب نصیبشان کند. خاطرهسازی، خوش بودن، آرامش در لحظه مهمتر از همه چیز است. جداً وقت پیری چه چیز برای ما مهمتر است: خاطرات خوب یا امکانات، پول و زمین خوب؟
با این تورم مستمر ما ایرانیها همیشه در هراس از دست دادنیم.
وقتی اتوموبیلها، گوشیهای همراه، وسایل زندگی، تلویزیونها و … را در زندگی عموم جامعه میبینم احساس میکنم ما به اشیا و مادیات بیشتر بها میدهیم. فقط در یک فقره مراسم مهربرون و جهیزیه چه نمیکنیم. مکرر در هلند میبینی که دخترها و پسرها برای شروع زندگی مشترک اکثر لوازمشان را از وسایل دستدوم تهیه میکنند، آن هم خانوادههایی که جایگاه مالی خوبی دارند و هیچ مشکلی برای تهیه بهترین وسایل زندگی برای فرزندانشان ندارند؛ اما اینجا رسم شده جهیزیه دختر و پسر باید کامل و بهترین باشد حتی اگر خانوادههایشان آنقدر توان مالی نداشته باشند. دهها مدل ظرف و کریستال و چیزهای دیگر که بسیاری از آنها شاید در ده سال اول زندگی نهایت یک یا دوبار استفاده شود.
عروسیهایی هم که برگزار میکنند اینگونه نیست که کمر خانواده عروس و داماد به خاطر هزینهها بشکند، آنها ضمن دعوت نزدیکترین اقوام خود ازدواجشان را در کلیسا و بعد در شهرداری ثبت میکنند. بعد همه به یک رستوران یا تالار میروند و تمام مراسم عروسی به همان شام ختم میشود، آن هم نه برای چهارصد نفر مهمان بلکه نهایت برای پنجاه نفر. باور کنید این ریخت و پاشی که در زندگی ما ایرانیها مرسوم شده در هیچ کجای اروپا نه تنها مرسوم نیست، بلکه غیرمنطقی هم هست. آنها برای گذر به زندگی مدرن، رسومات دست و پاگیر را تسویه کردهاند و گل سرسبدش را نگه داشتندهاند.
سادهزیستی امیتازاتی هم دارد. علاوه بر کم شدن هزینهها و دغدغه نگهداری، وقار و زیبایی خودش را دارد. این را میشود در عکسهای آپارتمان دوستم در دنهاگ (ما لاهه صدایش میزنیم!) دید. دوستم دستهِ بزرگی کارت پستال دارد که به مناسبتهای مختلف از این و آن گرفته. گه گاه بین نوشتهها انگلیسی پیدا میشود. متنهایشان در مورد خاطرات است و ابزار علاقه. حس قشنگی دارد.
با کارت پستالی سابقه دوستیشان را حفظ میکنند. در جامعه ما دوست داشتن و نگه داشتن عشق هزینه سنگینی دارد. قیمت هدیههایی که ردوبدل میشوند مهم است. در حالت پذیرفته شدهاش که به ازدواج برسد، باید میلیونی هزینه کرد و باز معلوم نیست دو نفر با هم خوشبخت شوند چرا که خوشبختی اصلا این چیزها نیست!
خوشبختی یعنی پذیرفتن همدیگر با وجود اختلافات، و احساس همدلی و فهمیدن زبان هم.
کشوری که تحت شدیدترین جنگهای اقتصادی قرار دارد، تجملگرایی و چشم و هم چشمی در آن بیداد میکند. نمیدانم چه کسی متولی مملکت ماست و نمیدانم چه تقدیری برای ما ایرانیان رقم خورده اما این را خوب میدانم که این مسیر خوشبختی نیست. این راهی نیست که آرامش و رضایت خاطر را به ما هدیه دهد.
در مورد زندگی مینیمالیستی بیشتر بخوانید:
- Minimalist Lifestyle
- 9 Simple Ways to Start Living a More Minimal Lifestyle
- بهناز مطلب خوبی نوشته در مورد سبک زندگی مینیمال و قرار هست بیشتر در این زمینه بنویسه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تو کاسبی یابو میدون شاه باش
مطلبی دیگر از این انتشارات
ناگاه «افسردگیِ فصلی» بیخبر از راه میرسد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا من ایران را دوست دارم؟ سوالی برای هر ایرانی