ذهنِ خودویرانگر در برابر ذهن خلاق و پویا: از استالین تا میکل‌آنژ

در شرایط بحرانی و سخت، خصوصا وقتی که خسته و له هستم، نیرویی درونی به من خیانت می‌کند. دیروز رفتیم مادی‌گردی چون هوای اردیبهشت اصفهان واقعا دلنشین‌ست؛ با همسرم دو نفری قرار شد کنار مادی نیاصرم از فردوسی به سمت مقبره صائب برویم و برگردیم. در راه سرصحبت باز شد و بعد تبدیل شد به بگومگو. به مقبره صائب نرسیده برگشتیم و کماکان در حال گفتگو! بعد یکهو انگار پنجر شدم.

دیروز واقعا افتضاح بود؛ محل کار به هیچ کدام از اهدافی که می‌خواستم نرسیدم. بعد هم بگومگویی بی‌فایده. ساکت شدم و در بدبختی‌هایم فرو رفتم. همراه آب مادی راه می‌رفتیم. حیف زندگی. حیف عمر. اصلا نمی‌خواستم این طور شود. این انتخاب من نبود. قرار نبود این طور شود.

دیگر آن آب روان و هوای دلنشین لذتش را از دست داد. یک نیروی از درونم صدا زد: بس است! نیرو به جای این که مرا برای مبارزه آماده کند، به من قوت قلب و انگیزه بدهد، برعکس دلم را خالی کرد و آیه یاس می‌خواند. مثل لحظه‌ای که یک وسیله نظامی به پایان عمرش می‌رسد و اتوماتیک قرار است نابود شود. قبلا هم این نیروی خودویرانگر به سراغم آمده بود اما این بار مچش را گرفتم. صدایش را شناختم.

مگر قرار نیست روان از من در برابر ناملایمات محافظت کند؟ پس این چه مکانیزم دفاعی‌ست که ناگهان خنجر به قلب فرو می‌برد می‌گوید: «زندگی ارزش زندگی ندارد. این همه جان کندن دیگه بسه، آخرش هیچی نیست. تا کی قراره این طور پیش بره؟» و در پشت صحنه سلسله‌ای از شکست‌ها و بدبختی‌ها مرور شوند!

مثل بیماری‌های خودایمنی که بدن به خودش حمله می‌کند، روان من هم در شرایط سخت و جان‌فرسا چنین واکنشی دارد. سریعا یقه خودم را به عنوان اولین و بزرگترین مقصر می‌گیرد. بعد همه چیز را بی‌ارزش و بیهوده اعلام می‌کند. حالا تو بیا ثابت کن که زندگی لحظه‌های درجه یک هم داشته، برنامه چیده‌ای و باید به سمت‌شان حرکت کنی. مگر می‌شود با این احساس چغر بدبدن کشتی گرفت؟ واقعا باید چکار کرد؟

این خودویرانگری از خوشی زیاد است؟ چون من شرایط را که مقایسه می‌کنم وضعم آنقدر بد نیست؛ خوب نیست اما می‌شود یک جوری جمعش کرد. آدم عاقل که در شرایط سخت با پتک همه چیز را خراب نمی‌کند، تسلی خاطری می‌دهد و دوباره تلاش می‌کند. اما انگار یک وقت‌هایی، نابودی کامل را به زندگی ترجیح می‌دهد.

حالا که شناختمش می‌خواهم به آن اسمی بدهم، یک اسم غرغروی بی‌اعصاب مثلا پینوشه یا استالین. چه اسم برازنده‌ای برای این نیروی خودویرانگر!

چرا استالین به من احساس بی‌ارزشی، بیهودگی، فلاکت می‌دهد؟ پاسخ ساده و ابتدایی، انتظار بیشتری می‌شود از استالین داشت؟ کسی که حدود ۳ تا ۶ میلیون اوکراینی را با گرسنگی کشت! استالین تشنه قدرت بود و هر چیزی که او را به هدف نمی‌رساند نابود می‌شد.

من با استالین درونم چه کنم؟ بنظرم این سوال از همه مهم‌تر هست. همین سوال را از پرپلکسیتی (Perplexity.ai) پرسیدم.

Inside my head, I have Stalin. It has a self-destructive power. What should I do with my inner Stalin?

این هم جواب:

The concept of having "Stalin" inside your head, as described in your question, seems to be a metaphor for the destructive and self-destructive tendencies that can exist within oneself. To address these tendencies, it may be helpful to consider the following steps:

خوشحالم که استعاره را می‌فهمد :)

1. Recognition and Awareness: The first step is to recognize and become aware of these tendencies. This involves acknowledging the presence of destructive and self-destructive thoughts and behaviors, and understanding how they may be impacting your life and relationships.

2. Understanding the Root Causes: It is important to understand the root causes of these tendencies. This may involve exploring your past experiences, upbringing, and cultural influences that may have contributed to the development of these patterns.

در مورد ریشه‌هایش، یک سری کار عقب مانده سردلم سنگینی می‌کنند، شرمنده دکتر ربیعی هستم که کارش زمین مانده، این چند روزه درست فرانسوی تمرین نکرده‌ام، وقت کافی برای کارهایم ندارم، عمده وقتم شرکتم، نگران هزینه‌ها هستم، کارهای اپلای را درست حسابی پیش نبرده‌ام، مهارت و رزومه‌ام وقت می‌خواهند، کتابخوانی شهریور به وقت نیاز دارد، این یک بارش فکری ابتدایی.

زیاد عمیق نشدم. قبلا گذشته‌ام را شخم زده‌ام. بنظرم استالین بخاطر همین چیزهای امروزی روی سرم خراب شده.

3. Seeking Professional Help: If these tendencies are causing significant distress or impairment in your life, it may be helpful to seek professional help from a mental health professional. They can provide you with a safe and non-judgmental space to explore these issues and develop coping strategies.

جور نیست. پس فعلا بی‌خیال .. بعدی

4. Developing Healthy Coping Mechanisms: Developing healthy coping mechanisms can help you manage these tendencies and prevent them from taking over. This may include practices such as mindfulness, meditation, exercise, or engaging in activities that bring you joy and fulfillment.

پس در اولین قدم، ذهن‌آگاهی تمرین می‌کنم. توی خانه باید وقتی برای حرکات کششی و ورزش بگذارم. در این هوای بهاری پیاده‌روی و دویدن هم بی‌نظیرند.

یک شخصیت در سطح استالین اما با نیروی مصبت هم لازم دارم. مثلا تو بگو، داوینچی یا میکلانژ! دقیقا داستان همین جاست. یک هنرمند ایتالیایی می‌تواند دیکتاتور روس را مغلوب کند. من مجسمه داوود را از نزدیک دیده‌ام، بی‌نظیر است. ایتالیایی‌ها مثل شیرازی‌های خودمان اسم‌شان بد درفته، پشتکارشان در هنر بی‌نظیر است. من از روحیه ایتالیایی‌ها خوشم می‌آید. یک جور هنجارشکنی خلاقانه دارند.

روی شومبولش یک برگ بگذارید! داوود، این مجسمه ۵ متر و ۱۷ سانتی شاهکار میکل‌آنژ است.
روی شومبولش یک برگ بگذارید! داوود، این مجسمه ۵ متر و ۱۷ سانتی شاهکار میکل‌آنژ است.

بقیه کارهای میکل‌آنژ هم عجیب غریب‌ند! باورنکردنی به ریزه‌کاری‌ها پرداخته. و جالب این کمال‌گرای شدید داشته.

5. Building Supportive Relationships: Building supportive relationships with people who can provide empathy, understanding, and encouragement can also be helpful. This may involve seeking support from friends, family, or support groups.

جدا باید به این گزینه فکر کنم. پریروز با همکارم حرف زدم. واقعا لازم بود. خوشبختانه وقت گذاشت. اما به افراد بیشتری نیاز دارم. آدم بعد ازدواج تنهاتر می‌شود چون وقت کمتری برای دوستان پیدا می‌شود. بالا رفتن سن و اشتغال هم دست آدم را می‌بندند. خوشبختانه دارم زیرپوستی لینک و رابطه‌های جدیدی می‌سازم :)

هدف گذاشته‌ام تا آخر سال به ۳۰۰۰ فالوئر در لینکدین برسم. در واقعیت هم نیاز به ۱۰ رابطه حرفه‌ای و درست دارم. فعلا که خوب پیش می‌رود. امید به خدا

6. Self-Care: Prioritizing self-care and taking care of your physical, emotional, and mental well-being can also help you manage these tendencies. This may include getting enough sleep, eating a healthy diet, engaging in regular exercise, and taking time for relaxation and self-reflection.

خودمراقبتی را می‌فهمم. از اول امسال سعی کرده‌ام خوابم را تنظیم کنم، به رژیمم بیشتر برسم، اما خوب، ... واقعا شرایط جور نیست. یعنی همه چیز در کنترل من نیستند. وقتی ذهنم مشغول باشد حتی غذاها را نمی‌بینم. توی یخچال کپک می‌زنند.

باید یک برنامه‌ای هم برای گل‌ها ردیف کنم. تقریبا وقتی برایشان ندارم.

لابلای این مشغله‌ها می‌خواهم هفته‌ای یکی دو تا کار سرامیکی سفالی بسازم. کار کردن با گِل شفاست. این روزها برای استراحت شطرنج یا سودوکو بازی می‌کنم اما باید با یک کار بدردبخور جایگزین‌شان کنم.

By taking these steps, you can work towards managing the destructive and self-destructive tendencies within yourself and cultivating a more positive and fulfilling life.

این هم از پیشنهادات هوش مصنوعی. خوشبختانه کمک می‌کند من از گره‌های ذهنی‌ام بیرون بیایم.



۴ روز پس از نگارش: فکر می‌کنم در این مورد خاص، ظهور استالین بخاطر اضطراب مرگ هست. بخاطر تولدم که نزدیک هست، ناخودآگاه به عمر رفته و دستاوردهام بیشتر فکر می‌کنم. استالین روی همین احساس کمبود وقت، رسیدن به پایان و ترس مرگ سوار شده.

دوستان در کتاب «مساله مرگ و زندگی» از مریلین و اروین یالوم اضطراب مرگ به خوبی ترسیم شده. فرصت کردید مطالعه کنید چون واقعا احساس عمیق و ریشه‌داری هست و می‌تونه سایه سنگینی بر جهان‌بینی و رفتارتون بیندازه.

مچکرم که مطلب بالا را مطالعه کردید. امیدوارم به خودآگاهی‌تون کمک کرده باشه.