اولین رسالت بلوغ: شفای زخم‌های درون

دیروز با دوستی جوان برای اولین بار رفتم کافه و نشستیم به گپ زدن. ۲۲ ساله. تازه از دانشگاه شریف فارغ شده بود و احتمالا روی سکوی پرتاب. سوال اصلی این بود: «خوب، بعدش چی؟» به طور پیش‌فرض در ذهنش این بود که تا ۳۰-۳۵ سالگی شرکتی دارد، حقوق کافی و احتمالا خانواده قشنگی که دور هم نشسته‌اند و لحظات رمانتیک عاشقانه‌ای دارند.

این تصویر خیلی قشنگ هست. همین که به آن دختر خوشبخت فکر می‌کنم که کنار چنین جوان پرانٰرژی در لذت زندگی می‌کنند خوشحال می‌شوم. همین حس خوب و حال خوش نیروی محرک رشد و زایایی‌ست اما متاسفانه من آن هیولای خبیثم که باید این تصویر را در هم بریزد!

بدبینی واقع‌بینانه

بنظرم اولین رسالت زندگی بالغانه پیدا کردن حفره‌ها و دیدن نیمه خالی لیوان است؛ اصلا اگر لیوانی باشد. بلوغ یعنی قدرت تحلیل بالاتر، این که خطرها را زودتر و سریع‌تر حس کنیم و راهی برایشان بچینیم قبل از این که به مرحله بحرانی برسند.

همه چیز از دریچه این سوراخ
همه چیز از دریچه این سوراخ

سریال جدید سروش صحت «مگه تموم عمر چندتا بهاره» نیش و کنایه‌ای به این حفره‌های روحی روانی دارد. علی مصفا که حفره روانش را پیدا کرده حالت‌های روحی عجیبی را تجربه می‌کند. چیزهایی می‌بیند و می‌شنود که برای دیگران عجیب غریب است! اما داستان همین جاست! ما هر کدام دنیایی با مختصات عجیب و غریب خودمان داریم!

آن تصویر رویایی بالا را دوباره مرور کنید: دختر خوشگل، شرکت پررونق، روابط خوب، .. همه این‌ها دلیل نمی‌شود حال آدم خوب باشد! به قول صادق هدایت: «در زندگی زخم‌هايی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.»

«در زندگی زخم‌هايی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. اين دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که اين دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پيش‌آمدهای نادر و عجيب بشمارند و اگر کسی بگويد يا بنويسد، مردم بر سبيل عقايد جاری و عقايد خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآميز تلقی بکنند - زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برايش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی با افیون و مواد مخدر است- ولی افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.» بوف کور، صادق هدایت


شناسایی و کشف زخم‌های درون

این زخم‌ها همان عقده‌های فراموش شده و پنهان روح ما هستند که به ناگهان سرباز می‌کنند و چهره می‌نمایند! گاهی به صورت رفتاری تکرارشونده و گاهی ناگهان بدون مقدمه. این‌ها گاهی سررشته افکار و رفتار را بدست می‌گیرند و آن طور که می‌خواهند پیش می‌برند. نمودهای این زخم‌ها این شکلی‌ند:

  • فردی که نمی‌تواند به خوبی در جمع صحبت کند.
  • فردی که از صمیمیت می‌ترسد. همیشه یک فاصله‌ای را با دیگران حفظ می‌کند.
  • فردی که به کارمندانش بیش از حد سخت می‌گیرد. یا کسی که بیش از حد دلسوز دیگران است.

ما با این زخم‌ها بزرگ شده‌ایم. اولین رسالت ما بعد از این که از آب و گل درآمدیم و از سایه بابا مامان خارج شدیم کشف و شناسایی همین زخم‌هاست. هر چقدر کنکاش بیشتری داشته باشیم کمتر غافلگیر می‌شویم و بهتر می‌توانیم رفتارمان را بشناسیم.

زندگی خود را دوباره بیافرینید

کتاب جفری یانگ ۱۶ نمونه از تله‌های روانی یا زخم‌های درونی را معرفی کرده. قطعا مطالعه ارزشمند و روشنگری‌ست. من هدفم انگ زدن نیست، می‌خواهم زمینه‌های خوشناسی را فراهم کنم. هیچ تضمینی برای شفای این زخم‌ها نیست مگر این که خودتان دست به کار شوید.

کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید در طاقچه

آرتور شوپنهاور و زخمی که تا آخر عمر همراه داشت

مجتبی شکوری در قسمت آخر رادیو راه زندگی آرتور شوپنهاور را روایت می‌کرد. آرتور از زخمی که بخاطر شرایط زمان و حالت‌های فکری روحی پدرش خورده بود تا آخر عمر رنج کشید! آن فیلسوف بزرگ و مشهور ۷۲ سال با آن فشار و درد روحی ادامه داد.

زندگی آرتور نمونه خوبی‌ست که موفقیت شغلی تضمین آرامش درونی و رهایی نیست. همین طور شاهد خوبی‌ست که زخم‌های درونی اتفاقی و ناگهانی شفا پیدا نمی‌کنند. توجه و مراقبت می‌خواهند.

جمع‌بندی

کم کم بحث را جمع کنم. از صادق هدایت گفتم که این زخم‌ها را عمیق و درمان‌ناپذیر می‌دید. از شوپنهاوری که تا آخر عمر با رنجش زندگی کرد بدون این که غرورش را زیر پا بگذارد و به درد اعتراف کند. پارادوکس آدمیزادست فیلسوفی که راوی رنج است و از زخم خود بی‌خبر. از علی مصفایی گفتم که از حفره‌های ذهنش فرار می‌کند. می‌خواهد آن‌ها را گل بگیرد :))

واقعیت اینجاست که رفتن به سمت زخم‌ها و پذیرفتن‌شان، بدبینی می‌خواهد و شجاعت. به این راحتی به آن تصویر براق رئیس شرکت، درآمد میلیونی و دختر خوشگل اطمینان نکنید. اتفاقات بزرگتر و مهم‌تری پشت صحنه در جریان‌ند، درون شما، در ذهن روح و روان شما.



ممنون از همراهی‌تان :)