به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
افراط و تفریط کن، این آخرین فرصت خودسازیست
متنیست منتسب به نادر ابراهیمی. خطخوشی دارد و محتوایی آرام. دعوت میکند به افراط و تفریط چرا که دیگر زمانی نمانده است؛ آخرین سال.
"The trouble is, you think you have time."
تو چطور میپسندی؟ به اعتدال با در حد افراط؟
چقدر زمان داریم؟ لازم نیست دقیق باشد؛ چه تخمینی از زمان داری؟ یکماه، یکسال، پنج سال. بیشتر؟ اصلا اگر تخمینی از زمان بدانیم، این کارهای کوچک و روزمره باز هم معنی دارند؟ چاره دیگری هم هست؟ پاسخ این سوالات چه استرسی دارند یا چه آرامشی.
یک مرتبه نمیشود به بلندیها رسید. باید کوچک رفت. شاید کارهایی که به ذات مهم نباشند اما چارهای نیست. برای آن هدف بزرگ لازمند. این قدمهای کوچک حسابند؟ یا فقط آرامش و خرسندی زمانی میآید که به آن هدف بزرگ رسیده باشیم؟
به فکر به یادگار گذاشتن هستی یا جمع کردن و بردن؟
میگویند آدمی دوبار متولد میشود یکبار از مادر و دیگری وقتیست که هدفش را انتخاب میکند. وقتی که تصمیم میگیرد خودش باشد و با وجود همه مشکلات، کمبودها، و بدبیاریها، خودش باشد. نادر ابراهیمی تکلیفش روشن بود. زمانش را حدس میزد، هدفش را سنجیده بود و به حد افراط و تفریط به آن چسبید. او شجاعت این را داشته باشد که خودش باشد و تا آخرین روز برای ساختنش جدی باشد.
بیا این انیمشن کوتاه را ببین. «هیچکس عادی نیست» انیمیشن کوتاه و درخشانیست در مورد رنجی که میکشیم تا خود واقعیمان را از دیگران پنهان کنیم. با نقاب و ادا همرنگ جماعت میشویم تا ز رسوایی بپرهیزیم. غافل از این که هیچکس معمولی نیست؛ این همه رنج و نقاب را یک جایی باید گذاشت کنار.
بنظرم اعتدال به تنهایی فایدهای ندارد. باید افراط و تفریط کرد. بالاخره باید جایی از کادر بیرون زد و خودی نشان داد. دقیقا همانجا که ریسک جدا شدن از میانگین را به جان میخریم کار مهمی اتفاق میافتد. آنجا خود واقعیمان چهره نشان میدهد.
آخرین فرصت تو کی هست؟ چه برنامهای برایش داری؟ راضیکننده هست؟ چقدر خودت بودهای؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
بپر، برای زنده ماندن بپر!
مطلبی دیگر از این انتشارات
صدا کن مرا، صدای تو خوب است
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیمار روانی مستحق مرگ نیست: به بهانه مرگ دختر آبی