نوجوانِ حَسبِ حال نویس
امروز یادگرفتم ها ( شماره ۱ )
#امروز_یادگرفتم_ها شماره ۱
_روحیه
موضوع مهمی که یاری رسان من ، در تکامل درسی از درس های متعدد زندگانی بود. امری که بودن و نبودن اش در آدم ها ، به فاصلهی برج آزادی تا برج میلاد ، فرق می کند.
چندی پیش که درحال خواندن نمایشنامهی اتللو بودم ؛ ناگهان چند جمله ای از دیالوگ کاراکتر یاگو ، بر چشمانم چنگ زده و آنها را در بغل گرفت. منی که همواره در مقابل کتابها ، همچون شاگردی زانو به بغل می نشستم ؛ و منتظر می ماندم تا از خرمن آنها خوشه ای بردارم ؛ گویا قرار بر این بود که اینبار از یک کاراکتر منفی درس بگیرم.
نوشته بود : تنگدست خرسند ، توانگر است. توانگر چندان که باید. اما ثروت بیکران ، برای کسی که همواره می ترسد درویش گردد ، همچون زمستان بی برگ و نواست.
برداشتی که آن موقع از این جمله داشتم ، صرفا در انسان فقیر خوشحال و انسان ثروتمند حریص، خلاصه می شد. تا اینکه امروز معنای عمیق آن را تجربه کردم. اینبار با چشم های خودم دیده بودم که چگونه یک فرد با روحیه بالا ، هرچند تنگدست، می تواند کارهای بزرگ کند. این یک حقیقت است ، که دانستن ، با تجربه کردن ، زمین تا آسمان فرق می کند. در مرتبه اول فهمیده ام که روحیه ، تا چه حدی در موفقیت یا حتی کارهای ساده ، موثر است. اینکه چگونه یک فرد با روحیه ، می تواند توانگری کند. و توانگری او جماعتی را به فیض رساند. و از آن طرف ، چگونه یک فرد با دیدگاه فقر و ناتوانی ، خود و اطرافیانش را در گودال ناامیدی می اندازد.
اما مرحلهی اول یا همان فهمیدن ، اصلا اهمیتی ندارد! همین من بودم که چند سطر قبل نوشتم که، دانستن ، با تجربه کردن ، زمین تا آسمان فرق می کند. پس چه سود که اگر این فهم را در کوله پشتی ام نیاندازم ، تا که مسیر پیش رو ، سبز و هموار شود؟!
دیگر برایم توانگری و خرسندی ، در ادم فقیر خوشحال و آدم ثروتمند حریص ، تعریف نمی شود. بلکه اینبار می دانم که آن معلم خوش ذوق و خلاق ، که همواره در پی یاری رساندن حقیقی به شاگردانش است ، یا آن فوتبالیستی که در زمان چالش با روحیه اش تیم را به پیروزی می رساند و هزارن مثال دیگر ، همان تنگدست های خرسند هستند. همان تنگدست هایی که خرسند بودنشان جماعتی را به فیض می رساند. و می دانم که آن پدر بد بین ، که همواره در حال تیره کردن ذهن خانواده اش است ، یا آن رفیقی که در نیمهی راه ، تا شرایط را مساعد نمی بیند ، اظهار عجز و ناتوانی می کند ، همان هایی هستند که همواره در بیم درویش شدن به سر می برند.
محمدحسین شهپریان ۱۴۰۰/۵/۱۸
مطلبی دیگر از این انتشارات
کولاژ| غم همیشگیست...
مطلبی دیگر از این انتشارات
پاپَتیها را چه به انقلاب! + معرفی کتابی از ادوارد سعید
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر او نبود اصلاً نمینوشتم! (کتاب بزرگسال)