سالهای سال است که به دنبال تو میدوم پروانه زرد، و تو از شاخهی روز به شاخهی شب میپری و همچنان... "حسین پناهی"
بریدههایی از کتاب سهشنبهها با موری
موری استاد جامعه شناسی و روانشناسیه که در سن ۷۰ سالگی به بیماریه ALS دچار میشه. میچ آلبوم به عنوان شاگرد قدیمیش هر سهشنبه به خونهی استادش میرفته و استاد بر اساس تجربیات زندگیش به اون درس زندگی میداده. در این کتاب موری مطالب مهم و پر مفهومی رو در قالب جملات ساده و قابل فهمی بیان میکنه.
اسم کتابِ سه شنبهها با موری رو خیلی شنیده بودم و دوست داشتم بخونمش اما واقعا فکر نمیکردم انقدر جذاب باشه. میشه تو دو روز همشو خوند ولی به نظرم حیفه. نکات قابل تاملی داره که واقعا باید براشون زمان گذاشت و بهشون فکر کرد. کتابیه که نمیتونی بخونی بدون اینکه ازش یادداشت برداری. بریدههایی از کتاب رو براتون در ادامه این پست میذارم ولی پیشنهاد میکنم فقط به همینها بسنده نکنید و حتما یه بار کتابش رو بخونید.
سه شنبهها با موری:
فرهنگی که ما داریم به مردم این اجازه را نمیدهد تا حس خوبی نسبت به خودشان داشته باشند؛ و تو باید خیلی قوی باشی تا بتوانی بگویی که من زیر بار فرهنگی که برایم کارایی ندارد نمیروم.
***
خیلی از مردم به این طرف و آن طرف میروند در حالی که زندگیشان هیچ معنا و مفهومی ندارد. حتی زمانی که به زعم خود مشغول انجام کار مهمی هستند هم به نظر در عالم خواب و بیداری سیر میکنند. تنها علتش هم این است که به دنبال چیزهای اشتباه هستند. برای اینکه به زندگیات معنا ببخشی باید خودت را وقف دوست داشتن دیگران کنی، خودت را وقت جامعه اطرافت کنی و خودت را وقف ساختن چیزی کنی که به تو انگیزه و مفهوم بدهد.
***
بزرگترین چیز در زندگی این است که یاد بگیری چطور عشقت را به همه هدیه کنی و چطور اجازه بدهی عشق به وجودت راه پیدا کند... بگذار عشق وارد وجودت شود. ما فکر میکنیم که لایق عشق نیستیم، فکر میکنیم که اگر عشق در ما نفوذ کند حساس و آسیبپذیر میشویم؛ اما یک مرد خردمند به نام لِوین حرف خوبی زد. او گفت: عشق تنها عملکرد منطقی بشر است.
***
اصلا چطور میشود برای مرگ آماده شد؟
کاری که بودائیها انجام میدهند را انجام بده. هر روز، پرندهای را روی شانههایت تصور کن که از او میپرسی: امروز موعدش است؟ آیا آمادهام؟ آیا تمام کارهایی که لازم است را انجام میدهم؟ آیا همان آدمی که باید، هستم؟
***
زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم خواهی آموخت.
***
تو از مسائل جانبی فاصله میگیری و بر روی ضروریات تمرکز میکنی. زمانی که درک کنی که قرار است بمیری، همه چیز را متفاوت خواهی دید.
***
_شما هیچگاه از پیر شدن نترسیدید؟
_میچ من پیری را با کمال میل میپذیرم.
_با کمال میل؟
_خیلی ساده است. وقتی سنات بالا میرود، چیزهای بیشتری یاد میگیری. اگر در بیست و دو سالگی درجا بزنی، همیشه به اندازهی دوران بیست و دو سالگی خام و جاهل میمانی. پیری صرفا به معنای فرسودگی نیست. پیری یعنی رشد کردن. پیری تنها این جنبهی منفی نیست که قرار است بمیری بلکه این جنبهی مثبت را دارد که درک میکنی که خواهی مرد و به همین دلیل بهتر زندگی خواهی کرد.
***
پرسیدم: چرا مردم مدام میگویند "آه، اگر من دوباره جوان میشدم"...
او لبخند زد: میدانی این تفکر به چه چیزی برمیگردد؟ نارضایتی از زندگی. زندگیهای خالی. زندگیهایی که هیچ معنایی نیافتهاند. چون اگر بتوانی معنای زندگیات را پیدا کنی، دیگر هیچگاه نمیخواهی به گذشته برگردی. دلت میخواهد رو به جلو حرکت کنی. دلت میخواهد چیزهای بیشتری ببینی، کارهای بیشتری انجام بدهی... گوش کن تو باید این نکته را بدانی. تمام افراد جوان باید این را بدانند. اگر قرار باشد همواره با پیری مبارزه کنی، همیشه ناراحت خواهی بود چون این اتفاق اجتنابناپذیر است... حقیقت این است که تو درنهایت خواهی مرد.
***
پول یا قدرت نمیتوانند جایگزین مهر ومحبت شوند. در همین حال که اینجا رو به موت نشستهام میتوانم به جرئت بگویم، زمانی که بیش از همیشه به عشق نیاز داری، نه پول و نه قدرت نمیتوانند حس که به دنبالش هستی را به تو بدهند. اصلا هم مهم نیست که چقدر از آنها را داشته باشی.
***
کمک به دیگران باعث میشود حس کنم زنده هستم. نه خانهام و نه ماشینم. نه چیزی که در آینه میبینم... هیچ کدام این حس را در من ایجاد نمیکند. زمانی که وقتم را در اختیار سایرین قرار میدهم، زمانی که میتوانم بر روی صورت یک فرد غمگین لبخند بنشانم، حس میکنم از همیشه سالمتر هستم.
***
ریسمان این دنیا را نه زودهنگام رها کن و نه تا دیرهنگام به آن چنگ بزن!
***
اگر ما بدانیم که در نهایت میتوانیم با مردن کنار بیاییم، بعد بالاخره میتوانیم سختترین کار دنیا را انجام بدهیم.
و این کار سخت چیست؟
کنار آمدن با زندگی... رسیدن به صلح و آرامش با زندگی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
✈️ناهنجاری!
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب| پیرمرد و دریا و جهانبینی همینگوی
مطلبی دیگر از این انتشارات
هر دو در نهایت می میرند