در کار کلام
درباره مطلق هگل (2)
در متن پیشین، فهرست تمامی مقولات منطقی هگل ارائه شد. هدف از این متن، ارائه توضیحاتی در مورد «وحدت در کثرت» است.
هگل در بند 161 دایرهالمعارف چنین مینویسد:
«طریقِ حرکت مفهوم، نه استحاله و نه تجلّی در دیگری بلکه رشد و بسط است، چرا که [در این حرکت] اموری که متمایز و مغایر میشوند، همزمان، بهمنزله اموری اینهمان با یکدیگر و با کلّ تقرّر مییابند .... حرکت مفهوم، رشد و بسط است، بدین طریق که تنها چیزی مقرّر میشود که از پیش درون آن حاضر است. در طبیعت، حیات سازمند [آلی یا ارگانیک] است که با این مرتبه از مفهوم تطابق دارد. بنابراین، برای مثال، گیاه خود را از درون دانه خود رشد میدهد ... مفهوم در این فرآیند [رشد و بسط] با خود میماند و بدین طریق، به لحاظ محتوا، چیز جدیدی مقرّر نمیشود. در عوض، صرفاً یک دگرگونی در صورت رخ میدهد.»
مراحل رشد یک درخت را در نظر بگیرید.
درخت در ابتدا دانه است، سپس جوانه میزند. جوانه رشد میکند و به نهال تبدیل میشود. نهال نیز در انتها بدل به درختی بالغ میشود که قادر است دانهای جدید ایجاد کند.
چیزی که آن را درخت مینامیم کلِّ این فرایند است. دانه، جوانه، نهال و درخت بالغ غیر از یکدیگراند، اما در عین حال، همگی مراحلی در فرایند حیات یک موجود واحد هستند. درخت یک موجود زنده و واحد است که از مراحل مختلفی عبور میکند. هر مرحله از کیفیاتی مشخص برخوردار است که تفاوتهایی با کیفیات مراحل دیگر دارد. برای مثال، دانه نمیتواند برگ یا میوه دهد. تنها درخت بالغ است که به تولید میوه میپردازد. در واقع، این موجود زنده در ضمن این فرایند به شکوفایی و گسترش تواناییها و استعدادهای نهفته خود میپردازد. دانه همان درخت بالغ است، اما به نحو نهفته (یعنی فینفسه). دانه از تمام قابلیتهای یک درخت (برای مثال، داده میوه به نحو فینفسه و مضمر) برخوردار است. درخت نیز همان دانه است که کیفیاتش لنفسه و آشکار شده است.
حال یک انسان را در نظر بگیرید. انسان نیز از مراحل مختلفی میگذرد: جنینی، نوزادی، کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، کهنسالی. انسان نیز کلِّ این فرایند است. نمیتوان یک مقطع از زندگی را جدا و اعلام کرد که انسان در این لحظه انسان میشود. انسانیت خود این فرایند است.
بهطور کلی، حیات یک فرایند است که ضمن آن، یک موجود واحد به بسط و گسترش قوای نهفته خود میپردازد.
حال، بار دیگر به بند 161 دایرهالمعارف رجوع کنیم:
«طریقِ حرکت مفهوم، نه استحاله و نه تجلّی در دیگری بلکه رشد و بسط است، چرا که [در این حرکت] اموری که متمایز و مغایر میشوند، همزمان، بهمنزله اموری اینهمان با یکدیگر و با کلّ تقرّر مییابند .... حرکت مفهوم، رشد و بسط است، بدین طریق که تنها چیزی مقرّر میشود که از پیش درون آن حاضر است. در طبیعت، حیات سازمند [آلی یا ارگانیک] است که با این مرتبه از مفهوم تطابق دارد. بنابراین، برای مثال، گیاه خود را از درون دانه خود رشد میدهد ... مفهوم در این فرآیند [رشد و بسط] با خود میماند و بدین طریق، به لحاظ محتوا، چیز جدیدی مقرّر نمیشود. در عوض، صرفاً یک دگرگونی در صورت رخ میدهد.»
مطلق از جنس مفهوم است. خود مفهوم نیز از جنس حیات است. پس، مطلق چیزی است زنده. ویژگی این حیات دقیقا همان چیزی است که در مورد درخت و انسان مشاهده کردیم. اما برخلاف انسان و درخت، مطلق از فرایندی غیرزمانی عبور میکند و ضمن آن، به بسط و گسترش کیفیات و قوای خود میپردازد. همانند درخت و انسان، مطلق نیز در هر کدام از این مراحل، از کیفیاتی برخوردار است که متفاوت از کیفیات مراحل دیگر است؛ همین باعث میشود تا مطلق در هر مرحله نامی متفاوت بیابد: مطلق در ابتدا وجود محض است، چرا که از هیچ تعینی برخوردار نیست، اما در انتها که تمام تعیناتِ خود را آشکار کرده است، مثال مطلق میشود.
البته باید در نظر داشته باشیم که این فرایند، فرایندی تکاملی است. همانند دانه، وجودِ محض و بدون تعیّن تمام کیفیات بعدی را بهنحو بالقوه و فینفسه در درون خود دارد و به همین دلیل است که هگل میتواند مقولات را از درون هم استنتاج کند. همانند درخت، مثال مطلق نیز تمام کیفیات و مقولات پیشین را در درون خود دارد.
حال، خود درخت بالغ را در نظر بگیرید. یک درخت از ریشه، تنه، شاخه، برگ، میوه و ... تشکیل شده است. هیچ کدام از این اجزاء به تنهایی درخت نیستند؛ درخت کلّ است، نه هیچکدام از این اجزاء. پس، درخت یک کلِّ واحد است که همزمان از اجزائی کثیر تشکیل شده است.
مطلق نیز به همین صورت یک کلِّ واحد است که از اجزائی متکثّر تشکیل شده است. «وحدت در کثرت» باید بدین صورت درک شود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
سمفونی مردگان | اینجا چراغی روشن نیست
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابی که امید واقعی بهمون میده!
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب خواندنی کیمیاگر اثر پائولو کوئیلو